۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

شب یلدا



امسال نیز همچون سال های گذشته شب یلدا را گرامی می داریم. از طرف خود آن را به تمامی ایرانیان شاد باش می گویم.

جشن شب یلدا یا شب چله از هفت هزار سال پیش تاکنون در میان ما ایرانیان برگزار شده است. جهان مسیحیت نیز تقریبا 1700 سال است که شب یلدای ما را جشن می گیرند، البته به اشتباه آن را میلاد مسیح می نامد در حالی که با توجه به اشاره های انجیل ها به فصل زراعت واعتدال هوا، میلاد مسیح نمی تواند در روز 21 و یا 25 دسامبر (اول دی و یا پنجم دی) باشد.
به علت این که سال گذشته پستی در مورد پیشینه ی شب یلدا نوشتم در اینجا به تکرار آن مطالب نمی پردازم. (لینک به پست سال گذشته شب یلدا)

امسال نیز همچون سال گذشته به رسم اجدادمان شب زنده داری خواهم کرد و تا طلوع خورشید به انتظار باز زائیده شدن خورشید خواهم نشست.
امیدوارم در تمامی روز های سال، همچون روز "دی گان" (روز پس از شب یلدا، روز خورشید) خودمان را از هر بدی دور نگه داریم.

۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

نعمت – حکمت – توجیه


"از خدا خواستن شجاعت است ، بدهد نعمت است ندهد حکمت ."

از اینگونه توجیهات و سفسطه ها در ادیان و مذاهب به وفور یافت می شود. توجیهاتی که حتی اجازه اندیشیدن را از پیروانش گرفته و آنها را به تبعیت بی چون چرا ملزم می دارد . باورهایی که به "پیرو" شدن هر چه بیشتر پیروانش منجر شده و تبعیتی بی چون و چرا تحت هر شرایطی را تبلیغ می کند .

براستی با چنین توجیهی چه تفاوتی میان خدای مورد ادعا با چوبی بی جان است ؟ چرا که تنها با تعویض کلمات می توان گفت " از این چوب خواستن شجاعت است بدهد نعمت است ندهد حکمت. " و هرگاه نعمتی بدست آمد آن را مدیون تکه چوب دانست و در صورتیکه محقق نشد بر حساب حکمت آن گمارد . بت پرستان دیروز نیز با چنین توجیهاتی سنگ و چوب می پرستیدند و تمام وقایع را توجیه به منتسب بودن از سوی بت های خود می نمودند ، همانگونه که رفتار آنان امروزه از نظر خداپرستان غیرمنطقی و جهالت محسوب می شود و بت پرستان به عدم تفکر و اندیشه متهم می شوند ، به همانگونه خود نیز متهم به چنین رفتاری هستند . اگر کمی منطقی و به دور از احساسات و تعصب از بالا به قضیه نگاه کنیم ، واقعا چه تفاوتی بین این دو رفتار مشاهده می شود ؟

این سبک باورها قالبی از پیش آماده برای توجیه واقعیت ها فراهم می کند .
مثالهای فراوانی در این زمینه وجود دارد . اصولا تمامی مذاهب سراسر مملو از چنین توجیهاتی هستند ، مثلا :
- انسان معتقدی که در آخر عمر خود در رفاه و آسایش است : خدا پاداش خوب بودن و اطاعتش را به او عطا کرده و اکنون در آخر عمر در آسایش به سر می برد.
- انسان معتقدی که در آخر عمر خود دچار گرفتاری می شود : خداوند این موضوع را کفاره گناهان کوچک او قرار داده تا تمام گناهانش در همین دنیا جبران شده و در آخرت راحت و آسوده باشد.
- انسان غیر معتقدی که در آخر عمر خود در رفاه و آسایش است : خداوند او را به حال خود رها کرده و می خواهد با این کار به او فرصت دهد تا هر چه می تواند به گناه پرداخته تا در آخرت او را عذاب کند.
- انسان غیر معتقدی که در آخر عمر خود دچار گرفتاری می شود : گناهانی که عمری مرتکب شده ، امروز دامان او را گرفته و او را به این روز کشانده است .

براستی چه اسمی به جز توجیه می توان بر چنین قالب هایی گذاشت ؟
سکه ای را به بالا پرتاب می کنید . دو احتمال وجود دارد، یا شیر و یا خط خواهد آمد. در صورتیکه فردی ادعا کند اگر شیر آمد خواست من بوده است و اگر خط آمد باز هم خواست من بوده که شیر نیاید به او چه می گویید . به هر حال حرف او درست از آب درخواهد آمد . یا با این جمله او را باور کرده و به او ایمان می آورید ؟

مذاهب با ایجاد قالب هایی آماده به توجیه واقعیات پرداخته و آنها را طبق میل خود جهت دهی می کنند. رسوب چنین باورهایی در ذهن انسان ، وی را از منطق دور کرده و چشم او را به حقیقت خواهد بست .


نوشته شده توسط یاسر کمالی نژاد، از وبلاگ دست نوشته.

۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

حوریان و دختران بهشتی - بخش پایانی




محمد ابن عبدالله: هر مومنی را هفتاد زوجه از حوران می دهند و چهار زن از آدمیان، که ساعتی با حوریه صحبت می دارد و ساعتی با زن دنیا و ساعتی با خود خلوت می کند و بر کرسیها تکیه زده اند و با یکدیگر صحبت می دارند. (بحار الانوار ج 8 ص 157 ح 98)

در بخش اول و بخش دوم، حوری را تعریف کردیم و آیه هایی از قرآن و سخنان محمد و علی را نقل قول کردیم.
در سومین و آخرین بخش از "حوریان و دختران بهشتی" به مطالب زیر می پردازیم:
این پست به گوشه یی از سوالات لاین حلی که از جعفر صادق پرسیده می شد و جواب های علمیش ایشان خواهد پرداخت! تا بدین وسیله به گوشه یی از علم و معرفت این امام بزرگ پی ببریم.
همچنین تا حدودی به بررسی وضعیت زنان در بهشت.
در پایان با بیان خاطره ی مکاشفه ی آیت الله گلپایگانی و قوچانی به این بحث پایان می دهیم.
در ضمن بد نیست که بدانید جعفر صادق، امسال در مراسم عزاداری هزار و سیصدمین سال مرگش رسما از مقام موسس شیعه خلع و به مقام ریاست شیعه منصوب شد!!!



حوریان و دختران بهشتی

امام صادق (ع) به ابوبصیر فرمودند: در بهشت نهر آبی است که در دو طرفش حوریه ها صف کشیده اند و هرگاه مومن به یکی از آنان مایل گردد او را برای خودش از جایگاهش بر می دارد، پس خداوند در جای او حوریه ی دیگری می آفریند.
ابو بصیر گفت: فدای تو گردم! حورالعین را از چه چیزی خلق کرده اند؟
حضرت فرمودند: حورالعین از تربت نورانی بهشت مخلوق شده اند، که مغز ساقهای ایشان از زیر هفتاد حله نمایان است و جگر مومن آینه حورالعین و جگر حورالعین آینه مومن است، که از غایت لطافت و صفا خود را در آن مشاهده می نماید.
ابو بصیر گفت: فدای تو گردم! آیا حورالعین را سخنی هست که به آن تکلم نمایند؟
حضرت فرمودند: بلی! سخنی می گویند که خلایق هرگز سخنی به آن خوشی نشنیده اند.
ابو بصیر گفت: سخن ایشان چیست؟
حضرت فرمودند: می گویند ماییم خالدات که پیوسته خواهیم بود و ما را مردن نمی شاید! و ماییم که در سرای خلد پیوسته راضی و خوشنودیم و در هیچ حال به غضب و خشم نمی آییم! خوشا به حال کسی که ما از برای او خلق شده ایم! ماییم آنان که اگر یک تار زلف ما را در میان آسمان بیاویزند نور آن دیده ها را خیره کند. (بحار الانوار ج 8 ص 120 ح 11)

*****


چرا حوریان همیشه باکره باقی می مانند

شخصی از امام صادق (ع) پرسید: چطور می شود هر بار که با حوری نزدیکی و مقاربت می کنند باز او را باکره می یابند؟
حضرت فرمودند: حوری از طیب و پاکیزه مخلوق شده است و به او آفت و جراحتی نمی رسد و در سوراخ او چیزی داخل نمی شود و حیض و کثافات از او دفع نمی شود.
پس رحم پیوسته به یکدیگر چسبیده اند و به غیر هنگام مقاربت دیگر گشوده نمی شود لذا چنین است.
آن شخص پرسید: چطور می شود که مغز ساقش از زیر هفتاد حله معلوم باشد؟
حضرت فرمودند: درهمی را که در میان آب صافی که یک نیزه عمق آن باشد بیندازی باز هم به سبب لطافت معلوم می باشد. (بحار الانوار ج 8 ص 136 ح 48)

*****

زنان دنیا در بهشت

قرآن می فرماید: برای بهشتیان همسرانی بلند مرتبه می باشد. ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم و همه را دوشیزه و باکره قرار دادیم، زنانی که تنها به همسرشان عشق می ورزند و خوش بیان و فصیح و هم سن و سالند. اینها همه برای اصحاب یمین است. (سوره واقعه آیه 34 تا 38)

*****

در ذیل آیه "ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم" منقول است: زنان دنیا مانند حور العین وارد بهشت می شوند و هرگاه شوهرشان با آنان نزدیکی کنند باکره باشند و مورد پسند آنان باشند بطوریکه شوهران، عاشق آنان باشند. (لثالی ص 504)

*****

از امام صادق (ع) از تفسیر آیه "در آن باغ های بهشتی زنان نیکو خلق و زیبایند" پرسیده شد.

ایشان فرمودند: ایشان زنان مومن عارف شیعه اند که داخل می شوند و ایشان را به مومنان تزویج می نمایند.
و آنجا که فرموده است: "حوریانی که در خیمه های بهشتی مستور و پنهانند" (الرحمن، آیه 72)، مراد حوریان بهشتی اند که در نهایت سفیدی بوده و کمر های ایشان باریک است و در میان خیمه های در و یاقوت و مرجان نشسته اند و که دربان ایشانند. و هر روز از خدا کرامتی برای ایشان می رسد و ایشان را برای این بیشتر خلق فرموده که مومنان را به ایشان بشارت فرماید. (بحار الانوار ج 8 ص 161 ح 100)

*****

روزی حضرت رسول (ص) حسن و جمال و طراوت و لطافت و کمال حور العین را بیان فرمودند.

ام سلمه (ع) عرض کرد: یا رسول الله پدر و مادرم فدای شما باد! آیا ما که زنان دنیاییم فضیلت و برتری بر حوریان بهشت خواهیم داشت؟
حضرت فرمودند: آری! به مانند ظاهر بر باطن. (لثالی ص 504)

*****

امام صادق (ع) فرمودند:
زنان بهشت حسد نمی برند و حائض نمی شوند و بد خویی نمی کنند. (بحار الانوار ج 8 ص 126 ح 27)

*****

مومن ساعتی به زنان دنیا و ساعتی با حورالعین مشغول است و همه آنها را خوشنود می کند.

*****

رسول اکرم (ص) فرمودند:
هر مومنی را هفتاد زوجه از حوران می دهند و چهار زن از آدمیان، که ساعتی با حوریه صحبت می دارد و ساعتی با زن دنیا و ساعتی با خود خلوت می کند و بر کرسیها تکیه زده اند و با یکدیگر صحبت می دارند. (بحار الانوار ج 8 ص 157 ح 98)

*****


حوریان بهشتی و آیت الله گلپایگانی و قوچانی

آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی می گوید:
«روزی نشسته بودم، (در عالم مکاشفه) ناگهان وارد باغی شدم که بسیار مجلل و با شکوه بود و مناظر زیبا و دلفریبی داشت، ریگ های زمین آن بسیار دلربا بود و درخت ها بسیار با طراوت و خرم و نسیم های جانفزا از لابلای آنها جاری بود.
من وارد شذم و یکسره به وسط باغ رسیدم، دیدم حوضی است بسیار بزرگ و مملو از آب صاف و درخشان، بطوری که ریگ های کف آن دیده می شد.
این حوض، لبه ای داشت و دختران زیبایی که چشم آن ها را ندیده، با بدن های عریان دور تا دور این حوض نشسته و یک دست خود را به لبه و دیواره ی حوض انداخته و با آب بازی می کنند و با دست آبهای حوض را بر روی لبه و حاشیه می ریزند. آنان یک رئیس داشتند که از آنها مجلل تر و زیباتر بود که او شعر می خواند و دختران هم با هم جواب می دادند.» (معاد شناسی، ج 1)

*****

مرحوم قوچانی می نویسد:
«وارد حجره ی بهشتی شدیم. حوریه ای بر روی تخت نشسته بود که نور صورتش حجره را روشن و چشم را خیره می ساخت.
هادی گفت: «این عقد بسته ی تو است و امشب از بهشت وادی السلام برای تو آمده است.» این را گفت و از حجره بیرون شد.
من نزد او رفتم، او احتراما به پا ایستاد و دست مرا بوسید و در پهلوی یکدیگر نشستیم.
گفتم: «حسب و نسب خود را و سبب اینکه مال من شده ای را بیان کن.»
گفت: «بخاطر داری که در فلان مدرسه، در بحبوحه ی جوانی، شب جمعه ای بود، زنی را صیغه ی موقت نمودی؟»
گفتم: «بله!»
گفت: «خلقت من از آن قطرات آب غسل تو است، بلکه من عکس و کپیه ای ( کپی ) در مرتبه ی سوم از آنها هستم.»
گفتم: «مراد خود را توضیح بدهید که به اصطلاحات شما تازه آشنایم و دیگر آنکه از سخن گویی و شیرین زبانی شما لذت می برم.»
او از طنازی سری پایین انداخت و تبسمی نمود که از برق زدن دندانهایش، تمام قصرها روشن شد.
گفت: «نه! من مخلوق از آن قطرات آب غسلم، بلکه آنان در بهشت خلد هستند و زیاد هم هستند و بقدری با جمال و با کمال هستند که فعلا دیده ی شما تاب دیدن آنها را ندارد، مگر بعد از اینکه به آنجا برسد و از اشعه ی آنها در وادی السلام که آن نیز پرتوی است از انوار جنت خلد است حوریه هایی انعکاس یافته که فعلا جنابعالی تاب دیدن جمال آنان را ندارید. و من که در خدمت شما هستم، عکس جمال آنها و مرتبه ی نازله وجود آنها می باشم.»
گفتم: «هیچ می دانی که از چه جهت این همه خواص بر متعه مترتب و محبوب در نزد خدا شده است؟»
گفت: «علاوه بر آن مصلحتهای ذاتیه ای که داشت، از اینکه همه ی مردم قادر بر ادای حقوق ازدواج دائمی نبودند و در صورت عدم تشریع این حکم، بسیاری مرتکب زنا می شدند و مفاسد زیادی داشت.
چنانچه حضرت علی (ع) فرمودند: «اگر عمر از متعه جلوگیری نمی کرد، یک نفر مرتکب زنا نمی شد.» و مع ذاک، در این کار دو رکن ایمان مندرج است: یکی تولی و یکی تبری، که بدون ولایت علی (ع) و اولاد او و برائت از دشمنانشان، احدی روی رستگاری نخواهد دید ولو اینکه عبادت ثقلین را داشته باشد و در تمام عمر دنیا، شبها به عبادت بوده و روزها روزه دار باشد. چنانکه به همین مضمون از احادیث قدسیه حضرت حق خود فرموده است و تو از من بهتر می دانی.»
گفتم: «شما در کدام مدرسه و کدام کلاس ذرس خوانده اید که این همه قند و شکر از سخنت می ریزد.»
گفت: «به اصطلاح شماها که در دنیا بوده اید و پابند الفاظ و اسامی می باشید، ما همه مولود عوالم آخرت هستیم. مدرسه و کلاسی نداریم، بلکه همه امی هستیم، یعنی دانای مادرزادی، چنانچه خواجه حافظ در وصف امثال ما گفته است:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ----- به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
ولکن معلم امثال من، آموزگاران وادی السلام هستند. و معلمین آنها آموزگاران جنت الخلد می باشند. و معلمین آنها، اهالی فردوس اعلی و معلم آنها، بلکل «هو الحق المتعال الذی لا اله الا هو.»
امام صادق (ع) فرمودند: «هر مردی که متعه نماید، به هنگام غسل، از هر قطره آبی که به زمین می ریزد، خداوند هفتاد ملائکه آفریده، برای غسل کننده تا روز قیامت تسبیح نموده و بر کسانی که از متعه اجتناب می کنند، لعنت می فرستند.»

پایان.


۱۳۸۷ آبان ۲۱, سه‌شنبه

حوریان و دختران بهشتی - بخش دوم




محمد ابن عبدالله: «همانا بهشتیان به چیزی بیشتر از نکاح اشتها ندارند و لذت نمی برند.» (لئالی ص 503)

در پست قبل (حوریان و دختران بهشتی - بخش یکم) معنی لغت حور را گفتیم و به آیاتی از قرآن که در این باره آمده است اشاره کردم، و روایاتی از محمد و علی در وصف حوریان بهشتی آوردیم.
در این پست به ادامه ی بحث می پردازیم، و باز هم روایاتی از محمد و علی آورده ام تا دوستان بهتر با طرز فکر و آمال و آرزو های پیشوایان اسلام آشنا شوند. در ضمن شما اگر به کتاب های مذهبی دقت کرده باشید، به علاقه ی شدید پیشوایان اسلام نسبت به اعداد هفت، هفتاد، صد و هزار پی خواهید برد! به عنوان نمونه:
«توان بدنی انسان در کامیابی از زنان به اندازه صد نفر می گردد.»
هر یک از آن حوریان، هفتاد حله پوشیده اند و سفیدی ساق ایشان از زیر هفتاد حله معلوم است.
از جماع با هر یک از آن حوریان لذت صد مرد را می یابد که هر یک چهل سال خواهش مجامعت داشته باشند و برایشان میسر نشده باشد.
پس آن مومن با قوت صد جوان با آن حوری جماع کند و یک معانقه با او هفتاد سال طول می کشد.
و ...


حوریان و دختران بهشتی

حضرت علی (ع) فرمودند: هنگامی که ذوست خدا با زنان خویش صحبت می کند و به انواع نعمت های بهشت متنعم می باشد، زنی از حوریان که در حجات غزت محتجب می باشد و مومنی او را ندیده است و نمی داند که او از زنانش می باشد، نقاب حجاب از جهره ی چون آفتابش بر می افکند و از غرفه ی خود بر دوست خدا مشرف می گردد و پرتو خورشید جمال او، جمیع قصر ها و منازل خدا را مملو از نور می نماید.
مومن از آن حالت متعجب گشته و چون به جانب بالا نظر می کند نگاهش بر زنی می افتد که مانند او ندیده است، که از شعاع نور جمال او دیده اش خیره می گردد.
پس آن حوری به او ندا می کند: آیا وقت آن نشده است که سایه ی دولت بر سر ما بیفکنی؟
دوست خدا می گوید: تئ کیستی؟
حوری می گوید: من آن کسی هستم که حق تعالی مرا در قرآن مجید یاد کرده است در آنجا که می فرماید: "هر چه بخواهند در آنجا برای آنها هست و نزد ما نعمت های بیشتری است" (سوره ق، آیه 35)
پس آن مومن با قوت صد جوان با آن حوری جماع کند و یک معانقه با او هفتاد سال طول می کشد.
مومن متحیر می باشد که نظر به کدام عضو آن حوری بکند، بر روی او یا بر پشت او یا بر ساق او.
بر هر عضو او نگاه می کند از شدت نور و صفا، روی خود را در آن مشاهده می نماید.
پس در این حال زن دیگری بر او مشرف می گردد که خوشرو تر و خوشبو یتر از اولی است.
آن حوری به او ندا می کند: ای دوست خدا هنگام آن نشده است که بسوی ما نظر لطف بنمایی؟
مومن می گوید: تو کیستی؟
می گوید: من آن کسی هستم که خدای رحیم در قرآن کریم مرا یاد کرده است، در آنجا که می فرماید: "هیچ کسی نمی داند چه پاداش های مهمی که مایه ی روشنی چشم هاست برای آنها نهفته شده است، این پاداش کارهایی است که انجام می دادند(سوره سجده، آیه 17). (بحار الانوار ج 8 ح 205)

*****

حضرت امیرالمومنین (ع) فرمودند: هیچ مومنی داخل بهشت نمی شود مگر آنکه خداوند غنی، پانصد حوری به او عطا فرماید که با هر حوری هفتاد غلام و هفتاد کنیز نیز می باشد که هر یک مانند لولو منثور و لولو مکنون می باشند.
چنانچه در قرآن مجید آنه را به این دو چیز تشبیه نموده اند، یعنی مروارید پراکنده شده از بسیاری ایشان و نیکی ایشان، مروارید مکنون یعنی در میان صدف پنهان که دستی به او نرسیده و دیده ای او را ندیده است.
هر یک را هفت قصر می بخشد که در هر قصری، هفتاد خانه می باشد. در هر خانه هفتاد تخت و بر هر تختی هفتاد فرش گسترده شده است و بر روی آن ها حوریه هایی از سفید پوستان سیاه چشم یا گشاده چشم نشسته اند. (بحار الانوار ج 8 ح 205)

*****

از رسول اکرم (ص) از تفسیر این آیه کریمه که حق تعالی می فرماید: "لکن کسانی که تقوای الهی پیشه کنند برای آنها غرفه ها و کاخ هایی بنا شده که بروی آنها نیز غرفه هایی قرار دارد و از زیر آنها نهر ها می گذرد و خداوند خلاف وعده نمی کند."(سوره زمر، آیه 20)
پرسیدند: این غرفه ها برای چه کسی را بنا کرده اند یا به چه چیز بنا کرده اند؟
حضرت فرمودند: این غرفه ها را حق تعالی برای دوستانش بنا کرده است به مروارید و یاقوت و زبرجد و سقف های آنها از طلا است و به نقره منقش و مزین ساخته اند و هر غرفه هزار در دارد و بر هر دری ملکی دربان است و در آن غرفه ها فرشهای عالی بر روی یکدیگر گسترده اند که بسیار بلند شده است از حریر و دیبا به رنگ های مختلف و در میان آن فرش ها را از مشک و عنبر و کافور بهشت پر کرده اند.
پس چون مومن را در بهشت به این منازل در آوردند تاج پادشاهی و کرامت بر سرش می گذارند و حله های زینت شده به یاقوت و مروارید بیفکنند و هفتاد حله به رنگ های مختلف زینت شده به طلا و نقره و مروارید و یاقوت سرخ به او می پوشانند.
پس چون مومن بر تخت خود بنشیند، تخت از شادی به حرکت آید و بر خود ببالد.
پس چون مومن در منازل خود قرار گیرد ملکی که موکل است به باغ های او اجازه خواهد که بیاید و به او کرامت های الهی تبریک و تهنیت بگوید.
پس خدمتکاران مومن از کنیزان و غلامان به آن ملک گویند: مدتی در این جا باش، چون دوست خدا بر تخت خود تکیه فرموده و زوجه ی خورالعین او مهیای ملاقات او شده است. صبر کن تا دوست خدا از کار خود فارغ شود.
پس حوریه ای که برای او در این منزل مهیا کرده اند از خیمه ی خود بیرون آید و روی به تخت مومن بخرامد و کنیزانش بر دور او احاطه کرده باشند و هفتاد حله پوشیده باشد بافته به یاقوت و مروارید و زبرجد و حله هایش را به مشک و عنبر رنگین کرده باشند و بر سرش تاج کرامت نهاده و نعلین طلا، زینت داده شده به یاقوت و مروارید در پا کشیده و بند نعلین از یاقوت سرخ آراسته.
پس چون به نزدیک دوست خدا می رسد. آن ولی خدا از شوق، اراده نماید که برای او برخیزد.
آن حوری می گوید: ای دوست خدا! امروز روز سختی و مشقت تو نیست! بر مخیز که من از برای توام و تو از برای منی.
چون به نزد او می آید با پانصد سال از سال های دنیا همدیگر را می بوسند که برای هیچ کدامشان، خستگی و ملال حاصل نمی گردد.
پس نظر به گردن حوریه می کند و در گردنش طوقی از یاقوت سرخ مشاهده می نماید که در وسطش لوحی می باشد و بر آن لوح نوشته است: "تو ای دوست خدا، تو محبوب من و من محبوب توام، شوق من برای تو به نهایت رسیده و شوق تو برای من به نهایت رسیده است."
پس حق تعالی هزار ملک بفرستد که به او تبریک بگویند. پس چون به در اول از در های بهشت آن مومن برسند و ... (بحار الانوار ج 8 ص 157 ح 98)

ادامه دارد ...

۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

حوریان و دختران بهشتی - بخش یکم




«بهترین چیزهایی که مردم در دنیا و آخرت از آنها لذت می برند، لذت آمیزش و بهره برداری از زنان می باشد.» (وسائل ج 14 ص 10)

صد ها سال است که انسان ها خون یکدیگر را می ریزند تا به بهشت راه یابند. براستی بهشت چه دارد که این چنین شیفته ی آن شده اند؟ در این پست و سری پست های بعد می خواهم برادران مسلمان را با حوریانی که در قرآن و احادیث به ایشان وعده داده شده است آشنا سازم، خواهران مسلمان نیز با مشخصات رقیبان خود در بهشت آگاه شوند.
با خواندن مطالب زیر با طرز فکر و آمال و آرزو های اعراب 1400 سال پیش آشنا می شویم. به طور مثال آرزوی همبستر شدن با هفتاد حوری که سفیدی ساق پایشان از زیر هفتاد حله مشخص است و همیشه نیز باکره هستند. توان بدنیشان در کامیابی از زنان به اندازه ی صد نفر شود. داشتن ظرفهای طلا و نقره ی پر از یاقوت و مروارید و ...
این ها اوج لذت یک عرب در 1400 سال پیش و متاسفانه برخی مردمان در حال حاظر می باشد که برای دستیابی به این وعده ها حاظرند بکشند و کشته شوند.
من که با خواندن این مطالب بیاد سخنان فروید و دیگر بزرگان افتادم.

مطالب نیز از کتاب "بهشت و حوریان بهشتی"، (ناشر: شمیم گل نرگس) جمع آوری شده است.



حوریان و دختران بهشتی

حور جمع حورا است و حورا به دختر جوان و باکره و سفید و بسیار زیبا و سیاه چشم گفته می شود که دارای پستانهای بسیار زیبایی که گرد و تازه رسیده و کمی برآمده اند می باشند.

قرآن می فرماید:
«(برای پرهیزگاران)، دخترانی بسیار جوان و هم سن و سال، و جامهایی لبریز و پیاپی (از شراب طهور). در آنجا نه سخن لغو و بیهوده ای می شنوند و نه دروغی، این جزایی است از سوی پروردگارت و عطیه ای است کافی.» (سوره نبا آیه 33 تا 36)

*****

«برای بهشتیان، همسرانی پاک و پاکیزه است و جاودانه در آن خواهند بود.» (سوره بقره، آیه 25)
*****

«همسرانی پاکیزه برای بهشتیان خواهد بود و آنان را در سایه های گسترده (و فرح بخش) جای می دهیم.» (سوره نسا آیه 57)

*****

«نزد بهشتیان، همسرانی است که تنها چشم به شوهرانشان دوخته اند و همسن و سالند.» ( سوره ص آیه 51)

*****

«(بهشتیان) همسرانی از حورالعین (سیاه چشم و بسیار زیبا) دارند همچون مروارید در صدف پنهان. اینها پاداشی است که در برابر اعمال که انجام می دادند.» (سوره واقعه آیه 22 تا 24)

*****

«نزد بهشتیان همسرانی زیبا چشم است که جز به شوهران خود عشق نمی ورزند، گویی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم مرغهایی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است).» (سوره صافات آیه 48 و 49)

*****

«در آن باغ هایی بهشتی، زنانی هستند که جز به همسران خود غشق نمی ورزند و هیچ انس و جن پیش از اینها با آنها تماس نگرفته (و نزدیکی نکرده است).
پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟!
آنها همچون یاقوت و مرجانند.
پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟!» (سوره الرحمن آیه 56 تا 61)

*****

«در آن باغ های بهشتی، زنانی نیکو خلق و زیبایند،
پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟!
حوریانی که در خیمه های بهشتی مستورند،
پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟!
هیچ انس و جن، پیش از ایشان با آنها تماس نگرفته (و دوشیزه و باکره اند)،
پس کدامین نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟!
این در حالی است که بهشتیان بر تخت هایی تکیه زده اند که با بهترین و زیباترین پارچه های سبز رنگ پوشیده شده است». (سوره الرحمن آیه 70 تا 76)

*****

پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اگر زنی از بهشت، در شبی تاریک از آسمان مشرف شود و در دنیا نظر کند برتر از ماه شب چهارده نور افشانی می کند و بوی خوش او به همه ی اهل زمین می رسد.» (لئالی ص 502)

*****

پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «همانا بهشتیان به چیزی بیشتر از نکاح اشتها ندارند و لذت نمی برند.» (لئالی ص 503)

*****

در حدیثی بدین مضمون آمده است که: «بهترین چیزهایی که مردم در دنیا و آخرت از آنها لذت می برند، لذت آمیزش و بهره برداری از زنان می باشد.» (وسائل ج 14 ص 10)

*****

و نیز در حدیثی آمده است که: «توان بدنی انسان در کامیابی از زنان به اندازه صد نفر می گردد.» (کنز العمال ج 14 ص 468)

*****

حضرت علی (ع) فرمودند: «حق تعالی حوریان را با درختان بهشت خلق کرده است. و ایشان را برای شوهرانشان که در دنیا آفریده و در قصرها و خیمه های ایشان ساکن گردانیده، چنانچه فرموده است: «حوریانی که در خیمه های بهشتی مستورند.» (سوره الرحمن آیه 72 : "حور مقصورات فی الخیام.")
هر یک از آن حوریان، هفتاد حله پوشیده اند و سفیدی ساق ایشان از زیر هفتاد حله معلوم است مانند شراب سرخ که در میان آبگینه سفید معلوم می شود یا رشته ی سفید که از میان یاقوت سرخ ظاهر می باشد.
از جماع با هر یک از آن حوریان لذت صد مرد را می یابد که هر یک چهل سال خواهش مجامعت داشته باشند و برایشان میسر نشده باشد.
آن حوریان همیشه جوان و همسن وسال هستند و باکره اند و بعد از مجامعت، بکارت ایشان عود می نماید و چنانند که خدا در قرآن مجید ایشان را وصف نموده که: «نیکو اخلاق و نیکو روی هستند» (سوره الرحمن آیه 70 "فیهن خیرات حسان")، «هیچ انس و جنی پیشتر با آنها نزدیکی نکرده است» (سوره الرحمن آیه 74 "لم یطمثهن انس قبلهن و لا جان.")، «ایشان در صفا مانند یاقوت و در سفیدی مانند مروارید هستند» (سوره الرحمن آیه 58 "کانهن الیاقوت و المرجان") و بدرستی که در بهشت نهری هست که در دو طرفش کنیزان بسیاری ایستاده اند.
پس پروردگار مهربان به آنها امر می فرماید" «به بندگان من تمجید و تسبیح و تحمید مرا بشنوانید.»
پس ایشان صدا بلند می کنند و به سرود و الحان و نغمات و ترجیعات که خلایق هرگز مانند آنها نشنیده باشند. پس اهل بهشت از استماع آن نغمه ها به شادی و طرب می آیند.» (بحار الانوار ج 8 ح 205)

*****

رسول اکرم (ص) فرمودند: "گاه هست که مومنی بر تخت خود تکیه داده است، ناگاه شعاع نوری او را فرا می گیرد. در آن حال به خدمتکاران خود می گوید: "این شعاع تابان از کجا بود؟"
ایشان می گویند: "این نور حوریه ای است که هنوز تو او را ملاقات نکرده ای. آن حوریه از شوق لقای تو از خیمه ی خود سر بیرون کرد و به تو نظر کرد، او خواهان تو شده است و محبت تو بر او غالب گردیده است و چون تو را دید که بر تخت تکیه داده ای از کثرت شوق و فرح، متبسم شد و آن شعاعی که مشاهده نمودی و نوری که تو را گرفت از سفیدی و صفا و پاکیزگی و نزاکت دندانهای او بود."
پس دوست خدا می گوید: "او را رخصت دهید که از منزل خود فرود آمده و به نزد من بیاید."
چون دوست خدا این را می فرماید، هزار ملازم و هزار کنیز اقدام می نمایند و این بشارت را به حوریه می رسانند. و او از خیمه ی خود فرود می آید و هفتاد حله آراسته به طلا و نقره و مزین یه مروارید و یاقوت و زبرجد و ملون به مشک و عنبر به رنگهای مختلف در بر دارد. از لطافت به حدی باشد که مغز استخوان ساقش از زیر هفتاد حله معلوم می باشد و قامتش هفتاد ذراع و عرض کتفهایش ده ذراع باشد. چون نزدیک دوست خدا رسد خادمان ظرفهای طلا و نقره ی پر از یاقوت و مروارید و زبرجد را بیاورند و نثار او کنند. آنها مدتها دست در گردن یکدیگر در آورند و خستگی و ملالی برایشان بوجود نمی آید." (بحار الانوار ج 8 ص 157 ح 98)

ادامه دارد ...

۱۳۸۷ مهر ۱۷, چهارشنبه

زنان علی بن ابی طالب



سخن از نسب علی علیه السلام
وی علی پسر ابوطالب بود. نام ابیطالب عبد مناف بود، پسر عبدالمطلب بن هاشم ابن عبد مناف مادر علی علیه السلام فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف بود. (تاریخ طبری)


سخن از وصف علی بن ابی طالب
اسحاق بن عبدالله گوید : از ابو جعفر محمد بن علی پرسیدم : وصف غلی علیه السلام چگونه بود؟ گفت : « مردی بود تیره و پر رنگ، با چشمان درشت و شکم بر آمده، و سر طاس، مایل و کوتاهی. » (تاریخ طبری)


خودتان قضاوت کنید، کدام یک از عکس های فوق به روایت فوق نزدیک تر است.


شیعیان علی را در حد خدا می پرستند، من هم سعی می کنم شما را از جنبه های دیگر زندگی او آگاه سازم. مدام دم از عدالت علی زده می شود، بسیاری صحت تاریخی ندارد و برخی هم اساسا ارزش نیست ولی از آنجایی که علی انجام داده برای شیعیان مقدس جلوه می کند. به عنوان مثال برادر کور و فقیرش اشتباهی مرتکب شده و ظاهرا از او چیزی ناحق می خواهد، اگر نمی خواهد از اموالی که از ملل دیگر غارت کرده اند و بعد نامش را بیت المال نهاده اند به فقیر بدهد از جیب خودش بپردازد، اگر خودش ندارد، برود کار کند، اگر نمی خواهد خودش را بزحمت بیاندازد او را نصیحت کند. ایشان که خیرشان نمی رسد حداقل شر مرساند. ذغال کف دست آدم نابینا نهادن دیگر چه حرکتیست؟

اصلا نمی دانم ما ایرانیان شیعه 1400 سال است که با نام علی و فرزندان علی بیمار شفا می دهیم، خوب آسمان به زمین می آمد که لطف می کرد بجای ذغال یک مقدار ناقابل از آب دهن یا بینی و یا ... بر چشم این بیچاره می مالید تا بینا می شد؟!

بعد اگر بگویند وحشی عده ایی موضع می گیرند، آخر ذغال کف دست گذاشتن حرکتی وحشیانه است یا خیر؟ البته احتمالا این حرکت در مقابل با سر بریدن هفتصد هشتصد انسان در یک روز یک تذکر کوچک و پند آموز بحساب می آید و شاید نشانه ی متمدن شدن ایشان بوده!


انسان نیازها و تمایلات مختلفی دارد، یکی از این نیازها، نیازهای جنسی ست. به نظر من این که هر کسی چگونه نیازهای زندگیش از جمله نیازهای جنسیش را برطرف نماید مربوط به خود اوست، ولی وی باید روشی را انتخاب کند که حق دیگران را ضایع ننماید.

یکی از مشکلات دین مبین اسلام از نظر من این است که مرد با هر چند زن که خواست (در شیعه 4 عقد و تعدادی نامعلوم صیغه، در تسنن 4 عقد ) بخوابد ولی زنانش فقط حق دارند فقط با او باشند، بعد از جدایی مرد دقایقی بعد می تواند با زنی دیگر باشد، ولی زن جدا شده باید عده ( تقریبا 40 روز ) نگه دارد.

یا باید رابطه ی میان زن و مرد یک به یک باشد، و یا اگر قرار شد طرفی با چند نفر باشد، طرف مقابل هم حق انجام چنین کاری را داشته باشد.


سخن از همسران و فرزندان علی

نخستین زنی که گرفت فاطمه دختر پیمبر خدا صلی الله علیه و سلم بود که جز او زنی نگرفت تا در گذشت. از فاطمه حسن و حسین را داشت. گویند فرزند دیگری از او داشت به نام محسن که در خردسالی در گذشت، با زینب کبری و ام کلثوم کبری.

پس از فاطمه ام البنین دختر حزام را به زنی گرفت که عباس و جعفر و عبدالله و عثمان را برای وی آورد که با حسین علیه السلام در کربلا کشته شدند و به جز عباس دیگران دنباله نداشتند. لیلی دختر مسعود بن خالد را به زنی گرفت و عبید الله و ابوبکر را برای وی آورد که به گفته ی هشام بن محمد در طف با حسین کشته شدند.

و نیز اسمای خثعمی دختر عمیس را به زنی گرفت که به گفته ی هشام بن محمد، یحیی و محمد اصغر را برای وی آورد، چنانکه هم او گوید دنباله نداشتند اما به گفته واقدی اسما یحیی و عون را برای علی آورد. بعضیها گفته اند محمد اصغر از کنیزی زاده بود. واقدی نیز چنین گفته است، به گفته وی محمد اصغر با حسین کشته شد.

و هم علی بن ابیطالب، از صهبا، ام حبیب دختر ربیعه بن بجیر بن عبد که از جمله اسیران خالدبن ولید در اثنای حمله به عین التمر بود عمر و رقیه را آورد. عمر چندان بزیست که به سن هشتاد و پنج سالگی رسید و یک نیمه میراث علی علیه السلام از آن وی شد و به ینبع در گذشت.

و هم او علیه امامه دختر ابوالعاص بن ربیع را که مادرش زینب دختر ابو العاص بن ربیع را مادرش زینب دختر پمبر خدا صلی الله علیه و سلم بود به زنی گرفت که محمد اوسط را آورد.
محمد اکبر که او را محمد بن حنیفه گویند نیز فرزند علی بود که از خوله دختر جعفر بن قیس از بنی حنیفه. محمد بن حنیفه به طایف در گذشت و ابن عباس بر او نماز کرد.

و هم او علیه السلام ام سعید دختر عروه بن مسعود ثقفی را به زنی گرفت که ام حسن و رمله کبری را از او آورد،

هم او از زنان مختلف دخترانی داشت که نام مادرانشان را نگفته اند. از جمله ام هانی و میمونه و زینب صغری و رمله صغری و ام کاثوم صغری و فاطمه و امامه و خدیجه و ام کرام و ام سلمه و ام جعفر و جمانه و نفیسه که همگی دختران علی علیه السلام بودند و مادرانشان کنیزان مختلف بودند.

و هم او علیه السلام محیاه دختر امروالقیس بن عدی بن اوس کلبی را به زنی گرفت که دختری برای وی آورد که به خردسالی در گذشت.
واقدی گوید : دخترک به مسجد می آمد بدو می گفتند دایی هایت کیانند؟ می گفت : وه وه یعنی کلب (سگ).

واقدی گوید: پنج کس از فرزندان علی دنباله داشتند حسن و حسین و محمد ابن حنفیه و عباس پسر کلابی و عمر پسر زن تغلبی. (تاریخ طبری)


الا هم صل الی محمد و آل محمد، خوب گوش شیطون کر ظاهرا تموم شد! خدا پدر و مادر ابن ملجم و بیامرزه و گرنه خدا می دونه چقدر دیگه من بدبخت باید تایپ می کردم. خوبه تونستن ایرانو غرارت کنن و گرنه کدوم حقوق و منبع درآمده که بتونه این همه زن و بچه و کنیز و سیر کنه؟


چند نکته این روایت دارد، که شاید به علت طولانی بودن به آن ها دقت نکرده باشید.

در کتب اهل تسنن خوانده بودم که فاطمه مریض شد و مرد و کسی کتف او را نشکسته، در اینجا هم بیان شده که محسن در خردسالی مرده است. " گویند فرزند دیگری از او داشت به نام محسن که در خردسالی در گذشت"

نام فرزندان علی، که در بین آن ها "ابوبکر، عمر، عثمان" دیده می شود، پس روابطشان از ابتدا با هم بد نبوده و اگر هم در آینده بد شده بخاطر جنگ بر سر خلافت بوده است.

بجز عباس برادران ناتنی دیگرش از جمله "جعفر و عبدالله و عثمان و محمد اصغر و عبید الله و ابوبکر" نیز با حسین کشته شدند، شایسته است که حکومت حداقل در مراسم عذاداریش یادی از فرزندان علی بکنند، ولی این یاد همراه با آوردن نام "ابوبکر" و "عثمان" است.

لیست بالا نام تمام زنان علی نیست. " هم او از زنان مختلف دخترانی داشت که نام مادرانشان را نگفته اند."


به نظر من این تعداد زن و کنیز ( که تعداد آن ها هم مشخص نیست ) نشانه ی میل جنسی بالا و تمایل به تنوع در رابطه ی جنسیست. شاید از نظر علی پرستان, علی برای کمک کردن به این زنان آن ها را به زنی می گرفته، ولی این حرف منطقی نیست، مگر برای کمک کردن به یک زن حتما باید با او همبستر شد؟

اصلا شاید به همین علت به برادر نابینای خود کمک نکرد!

۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

مرگ نوشته ی صادق هدایت

چند روزیست به مرگ فکر می کنم، در حین نوشتن پستی در این باره به یاد نوشته ی نویسنده ی بزرگ و محبوبم - صادق هدایت – درباره ی مرگ افتادم. دست از نوشتن کشیدم و ترجیح دادم نوشته ی زیبای او را در وبلاگم قرار دهم.


مرگ - صادق هدایت
چه لغت بیمناک و شور انگیزی است! از شنیدن آن احساسات جان گدازی به انسان دست می دهد: خنده از لب ها می زداید، شادمانی را از دل ها می برد، تیرگی و افسردگی آورده، هزار گونه اندیشه های پریشان از جلو چشم می گذراند. زندگانی از مرگ جدایی ناپذیر است. تا زندگانی نباشد مرگ نخواهد بود و همچنین تا مرگ نباشد زندگانی وجود نخواهد داشت. از بزرگترین ستاره آسمان تا کوچک ترین ذره ی روی زمین دیر یا زود می میرند: سنگ ها، گیاه ها، جانوران هر کدام پی در پی به دنیا آمده و به سرای نیستی ره سپار شده، در گوشه ی فراموشی مشتی گرد و غبار می گردند. زمین لاابالانه گردش خود را در سپهر بی پایان دنبال می کند؛ طبیعت روی بازمانده آن ها دوباره زندگانی را از سر می گیرد: خورشید پرتو افشانی می نماید، نسیم می وزد، گل ها هوا را خوشبو می گردانند، پرندگان نغمه سرایی می کنند، همه ی جنبندگان به جوش و خروش می آیند. آسمان لبخند می زند، زمین می پروراند، مرگ با داس کهنه ی خود خرمن زندگانی را درو می کند ...



مرگ همه هستی را به یک چشم نگریسته و سرنوشت آن ها را یکسان می کند: نه توانگر می شناسد نه گدا، نه پستی نه بلندی و درمغاک تیره آدمیزاد، گیاه و جانور را در پهلوی یکدیگر می خواباند، تنها در گورستان است که خون خواران و دژخیمان از بیدادگری خود دست می کشند، بی گناه شکنجه نمی شود، نه ستمگر است نه ستم دیده، بزرگ و کوچک در خواب شیرینی غنوده اند. چه خواب آرام و گوارایی است که روی بامداد را نمی بینند، داد و فریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی شنوند. بهترین پناهی است برای درد ها، غم ها، رنج ها و بیدادگری های زندگی. آتش شرر بار هوی و هوس خاموش می شود. همه این جنگ و جدال ها، کشتار ها، درندگی ها، کشمکش ها و خود ستایی آدمیزاد در سینه خاک تاریک و سرد و تنگنای گور فروکش کرده آرام می گیرد.



اگر مرگ نبود همه آرزویش را می کردند، فریاد های نا امیدی به آسمان بلند می شد، به طبیعت نفرین می فرستادند. اگر زندگی سپری نمی شد، چقدر تلخ و ترسناک بود، هنگامی که آزمایش سخت و دشوار زندگانی چراغ های فرینده جوانی را خاموش کرده، سرچشمه مهربانی ها خشک شده، سردی، تاریکی و زشتی گریبان گیر می گردد. اوست که چاره بخشد، اوست که اندام خمیده، سیمای پرچین، تن رنجور را در خوابگاه آسایش می نهد. ای مرگ! تو از غم و اندوه زندگانی کاسته بار سنگین آن را از دوش بر می داری، سیه روز تیره بخت سرگردان را سر و سامان می دهی، تو نوشداروی ماتم زدگی و ناامیدی می باشی، دیده سرشگبار را خشک می گردانی، تو مانند مادر مهربانی هستی که بچه خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش می کند و می خواباند، تو زندگانی تلخ، زندگانی درنده نیستی که آدمیان را به سوی گمراهی کشانده و در گرداب سهمناک پرتاب می کند، تو هستی که به دون پروری، فرومایگی، خود پسندی، چشم تنگی و آز آدمیزاد خندیده، پرده از روی کارهای ناشایسته ی او می گسترانی. کیست که شراب شرنگ آمیز تو را نچشد؟ انسان چهره تو را ترسناک کرده و از تو گریزان است، فرشته تابناک را اهریمن خشمناک پنداشته! چرا از تو بیم و هراس دارد؟ چرا به تو ناروا و بهتان می زند؟ تو پرتو درخشانی اما تاریکت می پندارند، تو سرود فرخنده شادمانی هستی اما در آستانه تو شیون می کشند، تو فرستاده سوگواری نیستی، تو تو درمان دل های پژمرده می باشی، تو دریچه امید به سوی ناامیدان باز می کنی، تو از کاروان خسته و درمانده ی زندگانی مهمان نازی کرده آن ها را از رنج راه و خستگی می رهانی، تو سزاوار ستایش هستی، تو زندگانی جاویدان داری .....


۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

ده اندیشه‌ای که مسیر تاریخ را عوض کرد


نشریه گاردین بخشی دارد به نام تاپ تن (Top 10) که در آن چهره های سرشناس، ۱۰ کتاب یا موسیقی یا فیلم و یا اندیشه‌ی برتر یا بدتر را در زمینه ‌ای مشخص انتخاب کنند. یکی از این موارد، انتخاب ۱۰ اندیشه‌ ی تاریخ است. سه گزارش ‌گر گاردین در گفت و گو با اساتید دانشگاه، ۱۰ اندیشه‌ ای که مسیر تاریخ را عوض‌ کرده‌اند، به بحث گذاشته‌اند.


1 - افلاطون

فلسفه‌ ی افلاطون
در گفت و گو با انجی هابز، استاد فلسفه در دانشگاه واردیک
‌افلاطون اعتقاد داشت که همه ‌ی آدم ‌ها می‌خواهند به سعادت برسند و فلسفه‌ راهی است برای فهمیدن این ‌که چطور می‌توان سعادتمند شد. فلسفه‌ ی او در زمان خودش نظم جدیدی را پیشنهاد می‌کرد. یکی از رادیکال ترین افکار او، برابر انگاشتن سعادت و خوشبختی با هارمونی درونی روان انسان‌ هاست.
اگر به اشعار هومر و دیگر شاعران یونانی که قبل از او زندگی می‌کردند، نگاه کنید؛ متوجه می‌شوید که پیش از افلاطون، خوشبختی مساله ی بیرونی بود و نه ذهنی. افلاطون گفت که عدالت و فضیلت در حقیقت در باطن ماست و در روح ما جا دارد.
ایده‌ی او پس از آن توسط مسیحیان بسط داده شد که نتیجه‌ا‌ش مفهوم «آگاهی» بود. این ایده، یکی از مهم‌ترین جریانات در تاریخ اخلاق و مذهب غرب است که تاثیر قابل توجه‌ای بر گسترش مسیحیت گذاشت.


2 - گالیله

نظریه ی مرکزیت خورشید در جهان (کوپرنیکی)
در گفت و گو با رابرت مسی، عضو انجمن سلطنتی ستاره شناسی
اگرچه گالیله اولین کسی نبود که گفت زمین به دور خورشید می‌چرخد (حتا کوپرنیک هم اولین نفر نبود، طبق اسناد موجود، ستاره شناسی یونانی به نام آریستاکوس ۱۲۰۰ سال پیش از گالیله، این نظریه را مطرح کرده بود) اما کشف او به تئوری گردش زمین به دور خورشید، سندیت بخشید.
نظریه او پایه‌های اثباتی قدرتمندی داشت. او لکه های روی خورشید را کشف کرد و یکی از اولین افرادی بود که به وجود ماه‌هایی در سیاره‌ی مشتری پی برد.
این یافته‌ها نشان داد که زمین، تنها مرکز جهان نیست. او همچنین متوجه شد که کهکشان راه شیری، صرفاً یک مرکز تابش ندارد، بلکه متشکل از ستارگان متعددی است. این‌ها بزرگترین دستاوردهای عرصه‌ی ستاره شناسی است. مهم‌ترین کاری که گالیله انجام داد گشودن راه اندیشه‌ی کنکاش علمی در ستارگان با تلسکوپ و توانایی دیدن چیزهایی است که با چشم غیر مسلح نمی‌توان دید.


3 - ایزاک نیوتن

نظریه گرانش عمومی
در گفت و گو با مارتین ریز، پروفسور کیهان شناسی و فیزیک نجومی و استاد دانشگاه کمبریج
تئوری نیوتن، اولین سند برای اثبات این فرض بود که ریاضیات می‌تواند در فهم جهان طبیعی نقش داشته باشد.
حالا می‌توانیم کسوف را از یک قرن قبل، پیش بینی کنیم چون نظم مدار سیاره‌ها بسیار ساده است. اگر نیوتن نبود، شاید یک قرن یا بیشتر طول می‌کشید تا کسی پیدا شود و این نظریه را مطرح کند.
مفهوم نظم جهان (این‌که جهان تابع قواعد ریاضی است) در فرهنگ قرن هجدهم بسیار مهم بوده، نظریه‌ی جاذبه‌ی نیوتن هنوز هم اساس برنامه هایی است که هدف شان فرستادن کاوشگران فضایی به سیاره‌هاست.


4 - رنه دکارت

می‌اندیشم، پس هستم
در گفت و گو با جان کاتینگهام، پروفسور رشته‌ی فلسفه در دانشگاه ریدینگ و همکار گروه «یاران دکارت» کمبریج
دکارت با اعلام «‌می‌اندیشم، پس هستم»، موضوع اندیشیدن را در موضوع اصلی کنکاش قرار داد. او به جای آغاز بحث وجودی از فیزیک و جهان طبیعت، به سراغ اهمیت اندیشه‌ی فردی رفت و بین ذهن و ماده تفاوت قائل شد: محدوده ی علم که قابل اندازه‌گیری است و بخشی از واقعیت که نمی‌توان آن را به علم تعمیم دارد. این بخش اندیشه و آگاهی نام دارد.
دکارت را به درستی پدر فلسفه‌ی مدرن دانسته‌اند. دیدگاه او درباره ی اندیشه و آگاهی که آن را خارج از حوزه‌ی علم قرار داد، ایده ی بسیار مهمی بود که هنوز هم به آن می‌پردازیم. تفکر دکارت، امکان مطالعه‌ی جدی درباره ی ادراک و روانشناسی را فراهم آورد.


5 - آدام اسمیت

اقتصاد آزاد آدام اسمیت
در گفت و گو با جوزف استیگلیتز، برنده جایزه‌ی نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱
ایده ی بزرگ اقتصاد آدام اسمیت، یا یکی از لایه‌های آن، این بود که اگر افراد، شخصاً تمایل داشته باشند، توسط دست نامرئی به خیر عمومی می‌رسند. این نظریه، انقلابی در عرصه‌های اقتصادی بود. چون می‌گفت که برای تامین رفاه عمومی، نیازی به یک دیکتاتور خیرخواه نیست، بلکه فقط تجارت می‌تواند این هدف را محقق کند.
تئوری اسمیت زمینه‌ساز تاچرسیم و ایده‌هایی است که بانک جهانی در اختیار کشورهای در حال توسعه قرار می‌دهد. همچنین در لابه لای سیاست‌های بوش هم می‌توان تاثیر افکار اسمیت را دید. اما نظریه‌ی آدام اسمیت لایه‌ی دومی هم دارد که فعالان اقتصاد آزاد کمتر درباره‌اش حرف می‌زنند. این لایه از افکار اسمیت بر لزوم مداخله‌ی دولت ها در بعضی از زمینه ها تاکید می‌کند.
اگر‌ چه ایده‌ی «دست نامرئی» حالا دیگر اعتبارش را از دست داده است، اما همچنان تاثیرات بد و خوب زیادی دارد. به کمک ایده ی اسمیت، ما قدرت تجارت را درک می‌کنیم اما کم رنگ شدن مرزهای تجارت، با هجوم سوبسیدهای کشاورزی به کشورهای در حال توسعه همراه بوده است که در نتیجه‌ی آن، ظرفیت های کشاورزی در این کشورها نابوده شده و خط وقوع خشکسالی افزایش یافته است.


6 - مری ولستون کرافت

جنبش آزادی زنان
در گفت و گو با لین سگال، پروفسور روانشناسی و مطالعات جنسیتی در دانشگاه برک‌بک
«احقاق حقوق زنان» (۱۹۷۲) بسیار مهم است چون نشان می‌دهد که زن ها همیشه یک پای تفکر رادیکال و اندیشه‌های آزادی‌خواهانه بوده‌اند. مری ولستون‌کرافت، منتقد همه ی ایده‌ هایی بود که به زعم او، مفاهیم زنانه را تحقیر می‌کرد.
تا پایان قرن نوزدهم، زنان درگیر رادیکالیسم ولستون کرافت بودند(او اعتقاد داشت که زنان هم مثل مردان باید زندگی آزادانه را انتخاب کنند.) اما ظهور موج‌ دوم فیمینستی، تا دهه‌ی ۱۹۶۰ طول کشید تا زنان بار دیگر به اندیشه‌های ولستون کرافت باز گردند. سال‌های زیادی طول کشید تا این ایده در کل جهان گسترش یابد.
ولی فکر می‌کنم اگر ولستون‌کرافت هم نبود، کس دیگری پیدا می‌شد که این ایده را مطرح کند. او نقش مهمی داشت اما در مورد این ایده خاص، معتقد نیستم که تک چهره ها مسیر تاریخ را عوض کرده‌اند.


7 - کارل مارکس

تحلیلِ مارکسیستی از کاپیتالیسم
در گفت و گو با تونی بن، نویسنده و سیاستمدار
این تحلیل مارکس، اهمیت زیادی دارد، چرا که توسعه‌ی کاپیتالیسم در جهان مدرن را مورد مطالعه قرار داد. به گفته‌ی مارکس، تضاد اصلی در جهان بین نژادها و جنسیت ها اتفاق نمی‌افتد، بلکه تضاد اصلی بین ۹۵ درصد کسانی که ثروت جهان را تولید می‌کنند، با پنج درصدی است که مالک آن همه ثروت هستند.
تحلیل او درباره‌ی منشا قدرت، به وضوح نشان می‌دهد که مردمی که استثمار می‌شوند، خود در شکل‌گیری آن نقش دارند. او بهترین توضیح را درباره ی آن چه در زمان خودش در جریان بود ارایه داد، تحلیلی که حتا در مورد وضعیت امروز هم صادق است. اگرچه کاپیتالیسم امروز قوی‌تر از هر زمانی است، اما مردم دارند می‌فهمند که منشاء قضیه کجاست.
برای مثال او به مردم کمک کرد که بفهمند آمریکا، برای به دست آوردن نفت به عراق حمله کرد. و قضاوت اخلاقی او را فراموش نکنید، هر کسی می‌تواند کتابی درباره‌ی کاپیتالیسم نوشته باشد، اما او گفت این اشتباه است. من فکر می‌کنم اندیشه‌های مارکس، ارتباط تنگاتنگی با دموکراسی دارد.
استالین با تحریف اندیشه‌های مارکس، به توجیه دیکتاتوری خود پرداخت. اما به خاطر آن نمی‌توان مارکس را مقصر دانست. همان‌طور که تفتیش عقاید کلیساهای اسپانیا (در قرن نوزدهم) ربطی به عیسی مسیح ندارد، استالین هم قرابتی با مارکس ندارد.


8 - زیگموند فروید

نظریه ی ناخودآگاه
در گفت و گو با سوسی اورباک، روانکاو و پروفسور در رشته‌ی جامعه شناسی در مدرسه‌ی اقتصاد لندن
فروید درباره‌ی این مساله تحقیق کرد که رفتار انسان، توسط ناخودآگاه شکل می‌گیرد و به واسطه‌ی آن، فرد به سمت انجام اعمالی می‌رود که شاید در خود آگاه فرد لزومی بر انجامش نیست یا احساس نمی‌شود که خود فرد علاقه‌ای به انجامش داشته باشد.
فروید، اولین کسی بود که گفت اگر به انسان‌ها اجازه دهیم در یک محیطی حرف بزنند، در خواب‌ها و لغزش‌های زبانی خود چیزهایی را کشف می‌کنند که بسیار پیچیده‌تر و مهم‌تر از ماجرایی است که درباره‌اش صحبت می‌کنند.
او این فکر را مطرح کرد که ما می‌توانیم در ارتباط با دیگران کنجکاو باشیم، او ارتباط شخصیت با ذهن خود و ذهن دیگران را موضوع مطالعه قرار داد. تقریباً هر چیزی که ما درباره‌ی داستان‌های عاشقانه، هنر، فرهنگ، سینما، مشکلات جنسیتی می‌فهمیم، به نوعی لحظه‌ی فرویدی ربط پیدا می‌کند، لحظه‌ای که در آن ما متوجه می‌شویم که پیچیده‌تر از چیزی هستیم که فکرش را می‌کنیم.
حالا همه‌ی ما پسا‌فرویدی هستیم. ما معتقدیم که احساسات، بخش انتقادی چیزی است که فرد را بر می‌انگیزاند. حالا دیگر تمام بحث‌های مبتنی بر نژاد‌پرستی بی‌اعتبار شده‌اند.


9 - آلبرت انیشتین

نظریه نسبیت
در گفت و گو با پروفسور برایان کاکس
نظریه‌ی انیشتین به طور کل جهان را تغییر داد. شاید در نگاه اول به چشم نیاید اما نسبیت، نظریه بسیار محکمی است. نظریه نسبیت می‌گوید همچنان که چیزی به نام زمان جهانی وجود ندارد و اگر در یک جای مشخص صدای تیک تیک ساعت را بشنوید، صدای تیک تیک در مکانی دیگر، سرعتی متفاوت دارد؛ بنابراین همه چیز غیرقطعی و مبهم است.
و البته این نظریه بنیاد همه‌ی نظریه‌های مدرنی است که درباره‌ی عملکرد جهان ارایه شده است: مغناطیس، تراشه‌های سیلیکونی، ترانزیستورها و... همه نظریه‌هایی است که بر پایه‌ی نظریه‌ی نسبیت مطرح شده‌اند.
بدون نسبیت، ما نمی‌توانیم نگاه مدرنی‌ به جهانی که هم اکنون در آن زندگی می‌کنیم، داشته باشیم. برای مثال، سیستم جی پی اس (جهت یاب ماهواره‌ای) بسیار شگفت‌انگیز است، چون بر اساس اندازه‌گیری تاخیر زمانی بین حرکت ماشین شما و حرکت ماهواره‌ها برمدار خود، عمل می‌کند.


10 - تیم برنرزلی

وب جهان‌گستر
در گفت و گو با پروفسور جان ناوتون، استاد دانشگاه اوپن
در کمتر از دو دهه، فضای جهانی اینترنت از صفر به صدها و میلیارد صفحه (هیچ‌کس نمی‌داند چقدر!) رسید و به هر فردی امکان داد که ناشر یا گوینده باشد. فضای جهانی اینترنت، موزه‌ی لوور را به لپ تاپ‌های شما آورد و حفظ رازها و چیزهای محرمانه را بسیار بسیار دشوار ساخت.
تیم برنرزلی، کسی که در سال‌های ۱۹۸۹-۹۰ به تنهایی فضای جهانی اینترنت را خلق کرد، گوتنبرگ زمان ماست. گوتنبرگ دستگاه چاپ با حروف متحرک را در سال ۱۴۵۵ اختراع کرد و به اصلاح‌طلبی دینی کمک کرد، اتوریته‌ی کلیسای کاتولیک را زیر سوال برد و امکان پیشرفت علوم مدرن را فراهم ساخت و جهان را شکل داد.
وب، فضا و دستاوردی مثال‌زدنی است. تلاش برای برآورد اهمیت بلند مدت ‌وب مثل تلاش برای پیش‌بینی تاثیر اختراع دستگاه چاپ است. کافی‌ست ۳۰۰ سال به عقب برگردیم تا اهمیت این دو را درک کنیم.


بن مایه :
+ رادیو زمانه، پور محسن

۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

نتایج نظر خواهی و دو نظر خواهی جدید


سال گذشته یک نظر خواهی در وبلاگم قرار دادم، قبل از هر چیز از کسانی که نظرشون رو گفتند متشکرم، در کل 75 نظر داده شد که نتایجش به صورت زیر است.

" چه نوع گرایش و نظری نسبت به مذهب دارید؟ "
1 - مسلمانم و به تمامی اصول آن معتقدم 20 (26%)
2 – به خدا اعتقاد دارم ولی به پیامبران اعتقاد ندارم 18 (24%)
3 – زرتشتی هستم 13 (17%)
4 – مسلمانم ولی با برخی قوانین آن مخالفم 8 (10%)
5 – به خدا اعتقاد ندارم 8 (10%)
6 – مسلمانم ولی با آخوند های سیاسی مخالفم 4 (5%)
7 – مسلمانم ولی با تمامی آخوند ها مخالفم 2 (2%)
8 – مسیحی هستم 2 (2%)


امسال هم می خواهم دو نظر خواهی در وبلاگم قرار بدم، یکی با همان مضمون قبلی و دیگری در مورد مطالب وبلاگم.

" چه نوع گرایشی نسبت به مذهب دارید؟ "
1 – مسلمانم و با تمام احکام آن موافقم
2 – مسلمانم ولی با برخی احکام آن مخالفم
3 – زرتشتی هستم
4 – مسیحی هستم
5 – به خدا اعتقاد دارم ولی به پیامبران خیر
6 – اگنوستیک هستم ( نمی دانم خدایی هست یا خیر )
7 – اتئیست هستم ( به خدا اعتقاد ندارم )


"نظر کلی شما نسبت به مطالب وبلاگ؟ "
1 – بسیار بد
2 – بد
3 – متوسط
4 – خوب
5 – بسیار خوب

اگر انتقاد و یا پیشنهادی برای بهبود مطالب وبلاگ داشتید خوشحال می شم با من در میان بزارید. البته برخی در مورد مسائل مختلف نظراتی داشتند، به عنوان مثال برخی به من خورده می گیرند که "چرا نقد مذهب را می کنی؟ از خدا نمی ترسی؟" برخی از بی دین شدن ملت می ترسند و برخی می گویند "این حرفا یاسین خوندن تو گوش خره، این ملت آدم به شو نیست." و برخی تشویق به ادامه ی کار. یا اینکه دوستی به من می گفت "چرا فکر می کنی همه چیز رو می دونی؟" !!!
سعی می کنم در یک پست دلیل و اهمیت نقد مذهب رو بگم شاید دوستان قانع شدند، شاید هم اون ها دلیل قانع کننده آوردند و من قانع شدم.
به هر حال از شنیدن نظرات موافق یا مخالف خوشحال می شم، برای من تبادل نظرات اهمیت داره.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

سالروز تولد کارل مارکس



امروز سالروز تولد یکی از بزرگترین و مشهورترین فلاسفه ی جهان است. بسیاری از کمونیست‌های جهان نظریاتی هم‌سو و موافق با نظریات مارکس دارند که این نظریات را در قالب مارکسیستی ارائه می‌کنند. از جمله، مشهورترین نظریه مارکس درباره تاریخ که در خط اول مانیفست کمونیست خلاصه شده‌است جملهٔ: «تاریخ تا کنونی، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است.» می‌باشد.

در ادامه ی پست قسمتی از زندگی نامه ی وی را گردآوری نموده ام.



کارل هانریش مارکس (به آلمانی: Karl Heinrich Marx) در تاریخ پنجم می ( مصادف با شانزدهم اردیبهشت ) 1818 در شهر تریر آلمان دیده بر جهان گشود. پدر و مادرش یهودی بودند ولی به هنگام کودکی مارکس به علت سخت گیری هایی که به یهودیان می شد به مسیحیت گرویدند و خود را یک پروتستان معرفی نمودند.

مارکس در شهر های بن، برلن و ینا به تحصیل تاریخ، حقوق و فلسفه پرداخت و در سال 1841 از دانشگاه ینا دکترای فلسفه گرفت. تز دکترایش درباره ی اختلاف فلسفه ی طبیعت دموکریتوسی و اپیکوری بود. در این دوره مارکس یک ایده الیست هگلی بود و در برلین به حلقه ی هگلی های چپ تعلق داشت. در طول همین سال‌ها لودویگ فویرباخ نقد خود را از مذهب آغاز نموده و به تبیین دیدگاه ماتریالیستی خود پرداخت. ماتریالیسم فویرباخ در سال ۱۸۴۱ در کتاب جوهر مسیحیت به اوج خود رسید. دیدگاه‌های فویرباخ، به خصوص مفهوم بیگانگی مذهبی او، تاثیر زیادی بر سیر تحول اندیشه مارکس گذاشت. این تاثیرات را می‌توان به وضوح در دست‌نوشته‌های اقتصادی فلسفی ۱۸۴۴ و به صورت پخته‌تری در سرمایه مشاهده کرد.

او مبارزه عملی سیاسی و فلسفی را به همراه رفیقش، فردریک انگلس، آغاز کرد و با او بود که یک سال پیش از انقلابات ۱۸۴۸ «بیانیه کمونیست» را به رشته تحریر در آورد. مارکس در این سال‌ها با محیط دانشگاهی و ایده آلیسم آلمانی و هگلی‌ها جوان قطع رابطه کرد و به مسائل جنبش کارگری اروپا پرداخت و از ابتدا در بین‌الملل اول که در ۱۸۶۴ تأسیس شد، نقش بازی کرد و نهایتا دبیر این انجمن شد. او اولین جلد کتاب مشهورش، سرمایه، را در ۱۸۶۷ منتشر کرد. این کتاب حاوی نظریات او در نقد اقتصاد سیاسی است.

او بیش از ۳۰ سال آخر عمر را در لندن و در تبعید گذراند و در همانجا نیز درگذشت. بسیاری از این سال ها را با ناداری جانکاهی دست به گریبان بود و بیماری و مرگ فرزندان بر تلخی زندگی او می افزود. گهگاه درآمدی از نگاشته هایش تحصیل می کرد لیکن براستی، بیشتر از راه کمک های انگلس گذران زندگی می کرد. بیماری و ضعف اجازه نداد مارکس بیش از یک جلد کتاب "سرمایه" را در حیات خود منتشر کند، و جلد دوم و سوم آن را انگلس مدتها پس از مرگ وی از روی یاداشت هایش گرد آورد. با وجود این مسائل، رهبری وی بر جنبش سوسیالیسم انکار ناپذیر بود و در زمان حیاتش بر جایگاه قدیسی و پیامبری بر نشست. مارکس و انگلس در ترویج و تبلیغ اندیشه های کمونیستی در سراسر زندگی خود دوست و همکار یکدیگر بودند و همکاری آن دو براستی چنان نزدیک و صمیمانه بود که سخت می توان سهم هر یک را در پروراندن اصول عقاید کمونیسم باز نمود.

فردیش انگلس در کنار قبر وی در گورستان گیت لندن در 17 مارس 1883 می گوید:
"١٤ مارس، يک ربع به ساعت ٣ بعدازظهر، بزرگترين انديشمند روزگار ما از انديشيدن باز ايستاد. فقط دو دقيقه او را تنها گذاشته بوديم، همينکه به اتاق آمديم، ديديم که آرام روى صندلى خوابيده است - اما اين بار براى هميشه. ..
همانطور داروين به قانون تکامل جهان ارگانيک و موجودات زنده پى بُرد، مارکس هم قانون تکامل تاريخ بشر را کشف کرد؛ اين حقيقت ساده را که تا قبل از او در زير کوهى از ايدئولوژى پنهان شده بود، اين حقيقت که بشر پيش از آنکه بتواند به سياست، دانش، هنر، دين و جز اينها بپردازد، بايد بخورد، بياشامد، سرپناه و پوشاک و غيره داشته باشد؛ اين که بنابراين توليد وسايل مبرم مادى، و نتيجتاً ميزان رشد اقتصادى کسب شده توسط هر مردم معيّن يا در هر دوره معيّن، آن زيربنايى را تشکيل ميدهد که بر روى آن، دولت، مفاهيم حقوقى، هنر و حتى نظرات آن مردم در مورد مذهب تکامل پيدا کرده‌اند... و در پرتو اين نور است که بنابراين بايد همه اينها را تبيين کرد، نه برعکس، آنچنان تا حال شده است.
اما اين همه‌اش نيست. مارکس قانون ويژه حرکت ناظر بر شيوه توليد سرمايه‌دارى عصر حاضر و آن جامعه بورژوايى که زاده اين شيوه توليد است را هم کشف کرد. کشف ارزش اضافه، ناگهان مسأله‌اى را روشن کرد که هم اقتصاددانان بورژوا و هم منتقدين سوسياليستى که در صدد حلش بودند در تمام بررسى‌هاى قبلى، در تاريکى کورمالى‌اش ميکردند ..."

عقاید او که در زمان خودش نیز طرفدار بسیاری یافتند، پس از مرگ توسط کسان بیشتری تبلیغ می‌شدند. با پیروزی و قدرت گیری بلشویک‌ها در روسیه در ۱۹۱۷ طرفداران کمونیسم و مارکسیسم در همه جای دنیا رشد کردند و چند سال پس از جنگ جهانی دوم، یک سوم از مردم دنیا زیر حکومت کسانی که خود را «مارکسیست» می‌دانستند، زندگی می‌کردند. رابطه این «مارکسیست»های متعدد با اندیشه مارکس مورد اختلاف نظر است. خود مارکس یک بار در مورد دیدگاه‌های حزبی سوسیال دموکراتیک در فرانسه که خود را مارکسیست می‌دانست گفت: «خوبست حداقل می‌دانم که من مارکسیست نیستم!»

هنوز احزاب و افراد و آکادمیسین‌های بسیاری خود را مارکسیست و یا کمونیست می‌دانند.


بن مایه:
خداوندان اندیشه ی سیاسی ( جلد سوم )
+ Wikipedia
+ مارکس انگلس

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

گرامیداشت روز جهانی کارگر







اول ماه مه ( 12 اردیبهشت )، روز جهانی کارگر را به همه ی مردم، بلاخص کارگران تبریک می گویم.
همان طور که می دانید این روز یادمان شورش کارگران آمریکائی در اول ماه مه ۱۸۸۶ در شیکاگو است و هر ساله در بسیاری از کشور ها گرامی داشته می شود.

من در وبلاگم بیشتر به نقد مذهب می پردازم، ولی سعی می کنم در آینده مطالبی نیز در مورد احزاب کارگری و کمونیستی بنویسم.

متاسفانه بسیاری از مردم تنها چیزی که در مورد کمونیست ها می دانند اتئیست ( بی خدا ) بودن آن هاست، البته برخی همین را نیز نمی دانند!

۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

برخی از جملات قصار مسئولین کشور طی سال ۸۶


سردار رادان: “قرار گرفتن چکمه بر روی شلوار به دلیل نشان دادن بخشی از برجستگی بدن از مصادیق شرع است و تبرج به حساب می آید.”

آیت الله جوادی آملی: “دانشمندان فیزیک، شیمی، باران شناسی و زمین شناسی بدون پسوند اسلامی نفهمند.”

حسنی، امام جمعه ارومیه: “اگر فرد مشرکی را وقتی فهمیدیم که واقعاً مشرک شده، باید او رابسوزانیم؛ اگر با گلوله هم بود اشکالی ندارد.”

امام جمعه شیراز: “گرانی خانه باعث شد جوان پاک ما به جای مسکن، دوست دختر و دوست پسر بگیرند.”

شکوفه گلخو، رییس دانشگاه الزهرا: “بدحجابی زنان موجب فعال شدن غده هیپوفیز مردان در تولید مثل میشود.”

قرائتی: “ما آخوندها همیشه مثل گاز اشک آور عمل می کنیم؛ فقط بلدیم گریه مردم را در آوریم.”

احمدی نژاد: “ما یک کشور آزاد هستیم.”

سید حسین مرعشی: “احمدی نژاد نه فقط معجزه هزاره سوم، که معجزه هزاره چهارم هم هست.”

امام جمعه تبریز: “علت زلزله اخیر تبریز، اظهارات اعلمی نماینده تبریز در مورد سیدالشهدا بود.”

آیت الله خزعلی: “حجاب موجب بالا رفتن معدل دانشجویان میشود.”

احمدی نژاد: “در ایران همجنسگرا نداریم.”

آیت الله امینی، امام جمعه قم: “سنگسار باید علنی باشد.”

احمدی نژاد: “ایران قدرت اول جهان است.”

آیت الله حسنی: “اگر مومنین غسل جمعه را انجام ندهند مشکلات کمبود گاز مرتفع می شود.”

وزیر مسکن: “ساکنان شهرهای بزرگ امیدی به خانه دار شدن نداشته باشند.”

وزارت اطلاعات: “سنجابهای جاسوس در مرز دستگیر شدند.”

احمدی نژاد: نفت را سر سفره مردم می آوریم، … بعد از انتخابات: “نفت خوردنی نیست که سر سفره ها بیاوریم.”

الهام، سخنگوی (وقت) دولت: “نفت را سر سفره مردم نمی آوریم، بوی بد می دهد.”

مسئولین نیروی انتظامی در ملاقات با یک گروه از وزارت کشور آلمان آمادگی خود را برای تامین امنیت بازیهای جام جهانی (در آلمان) اعلام کردند.

اسماعیل ططری، نماینده سابق کرمانشاه: “آلمانی ها اگر بشر بودند یک زن رقاص رئیسشان نمی شد.”

احمدی نژاد: ” اینها …. به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.”

علی لاریجانی در جریان رسیدگی به پرونده هسته ای ایران: “با شکلات راضی نمی شویم.”

لاله افتخاری، نماینده مجلس شورای اسلامی: “در سرزمین اسلامی نباید یک مریض زن بدست نامحرم مداوا شود.”

شکراله عطارزاده، نماینده مجلس هفتم: “کوندالیزا رایس یک پیر دختر امریکایی ولگرد است که ناکامی های جنسی وی موجب عقده شده است.”

سخنگوی دولت، پس از تصویب لایحه بودجه: “دولت مسئول گرانیهای سال آینده نخواهد بود.”

وزیر کشور (در مورد انتخابات): ” آنقدر که به فکر آفتابه لگن هستیم به فکر تقویت محتوای برنامه ها نیستیم.”

احمدی نژاد: “امریکا به ایران حمله نمی کند چون من مهندسم و مسائل را تحلیل می کنم.”

احمدی نژاد: “یه دختر بچه دو ساله … زبونشنون اسپانیولیه .. یه نیگاه کرد به من، گفت: “این محموده ، این محموده.”

احمدی نژاد: “یکی از شخصیتهای شرق آسیا، از مسئولین درجه یک اومد به دیدن ما ..خلاصه حرفش این بود که اومده بود زنبیلش رو بذاره تو صف بگه ما مشتری شما هستیم.”

احمدی نژاد: “دختر ۱۶ ساله ای در خونه شون انرژی هسته ای را کشف کرده.”

حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور، محقق و پژوهشگر مهدویت: “رواج بی بندو باری در یک جامعه باعث بروز زلزله می گردد.”


بن مایه : خبر نامه امیر کبیر


۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

چهار شنبه سوری، عید نوروز 1387 و سیزده بدر



تعطیلات امسال یه جورای برام خاص بود، حسابی هم سرم شلوغ بود. از چهار شنبه سوریش گرفته که ابروها سوخت تا امروز ( شانزدهم ) که برگشتیم خونمون. به هر حال متاسفانه وقت نشود عید رو تبریک بگم، ولی می گن "ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست!" پس:

چهار شنبه سوری، عید نوروز و سیزده بدر گذشتتون رو تبریک می گم و امیدوارم تعطیلات خوش گذشته باشه و سالی همراه با موفقیت، تندرستی و ... رو در پیش داشته باشید.

۱۳۸۶ اسفند ۲۳, پنجشنبه

انتخابات مجلس هشتم

کوتاه می گویم:

یا در انتخابات به هر علت ( مخالفت با رد صلاحیت ها، اعلام نارضایتی از وضعیت موجود، مخالفت با حکومت و ... ) شرکت نمی کنید و یا اینکه به هر علت ( علاقه به شرکت در انتخابات، ترس از حمله ی آمریکا به ایران، مهر شدن شناسنامه برای آزمون های استخدامی و ... ) شرکت می کنید.

به نظر من اگر می خواهید در انتخابات شرکت کنید بین بد و بدتر، بد ( اصلاح طلبان ) را انتخاب کنید، به این امید که بد کنونی بدتر آتی باشد. بهر حال مجلس ششم و دولت خاتمی با تمام کاستی ها و اشتباهات از بسیاری جهات از مجلس هفتم و دولت احمدی نژاد بهتر بود. البته خاطره ی مجلس ششم در این دور از انتخابات تکرار نمی شود ولی باید توجه داشت که هر چه مخالفان و منتقدان دولت آقای احمدی نژاد ( که منتخب رهبری است )، بیشتر در مجلس حضور داشته باشند ( چه اصلاح طلبان و چه اصولگرایان منتقد دولت ) توازون بیشتری بین قوا صورت می گیرد که از نظر من این توازون به نفع مردم داخل کشور می باشد.

برخی با افتخار بیان می کنند که برگ سفید، یا برگ رای حاوی فحش به صندوق ها می اندازند! به نگر من این گروه اشتباه بزرگی می کنند، چرا که از یک سو در صد مشارکت عمومی را بالا برده ( به حکومتی که مخالف آن هستند مشروعیت می دهند ) و از سوی دیگر به منتقدین داخلی حکومت نیز رای نداده اند. قاعدتا یک فرد مخالف ترجیه می دهد که شخصی منتقد در انتخابات پیروز گردد تا فردی که مداح حکومت است.

این فکر نیز اشتباه است که بگذاریم امثال احمدی نژاد در راس قرار گیرند تا آنچنان کارد را به استخوان رسانند که مردم قیام کنند. یکم اینکه آیا صحیص است آگاهانه مردم را این چنین تحت فشار قرار دهیم تا به مقاصد خود برسیم؟ ( آیا هدف وسیله را توجیح می کند؟ ) دوم اینکه اگر هم چنین انقلابی صورت پذیرد از نظر من ارزش چندانی ندارد، چرا که از روی آگاهی توده ی مردم نبوده و هر آن امکان دارد از مسیر صحیح منحرف شود.

به امید ایرانی آزاد و انتخاباتی آزاد.

۱۳۸۶ اسفند ۲۱, سه‌شنبه

افسانه ی ابراهیم و سوال کودک شش ساله

از اونجايي که براي اولين بار داستان ابراهيم و اسماعيل رو در سن 6 سالگي از اهالي مدرسه شنيده بود، سريعاً بعد از برگشت با آب و تاب براي مامانش تعريف مي کرد. وقتي تموم شد يک کم مکث کرد و پرسيد: يعني اگر خدا به تو هم بگه گردن من رو بزن،
مي زني؟

۱۳۸۶ بهمن ۱۱, پنجشنبه

آیا محمد دارای معجزه بود؟ قسمت چهارم-آخر


در زیر آخرین پست از سری پست هایی با نام "آیا محمد دارای معجزه بود؟" را قرار دادم. این مطلب را هم در سایت افشا مشاهده نمودم، از آنجا که بیشتر مطالب آن بنظرم معقول و منطقی آمد ( با برخی از عبارات بکار رفته شده در پست زیر درباره ی محمد موافق نیستم )آن را در وبلاگم قرار دادم. به علت طولانی بودن آن را به چهار قسمت تقسیم کردم.
در قسمت اول، به قرآن رجوع کردیم و دیدیم که آیات بسیاری بر بی معجزه بودن وی تاکید دارند، از جمله سوره ی اسرا، آیات 90 الی 93، که به دیدار محمد با سران قریش اشاره دارد و این مجرا را در سیرت رسول الله نیز بررسی نمودیم.
در قسمت دوم، سفسطه ی آقای مطهری درباره ی علل شانه خالی کردن محمد از انجام معجزه را دیدیم و به آن ها پرداختیم.
قسمت سوم، مربوط به شق القمر
و قسمت چهارم، مربوط به داستان معراج می باشد که در زیر توضیحاتی درباره ی آن آمده است.



در مورد معراج.

معراج از ریشه عروج به معنی لغوی بالا رفتن است و در اصطلاح به این گفته میشود که محمد به آسمانهای بالا رفته است و آمده است و مسلمانان گاهی اینرا یکی از معجزات محمد میدانند. واژه میراژ هم بطور تصادفی به یک شرکت هواپیمایی تعلق گرفته است. بر خلاف شق القمر که در ذکر شدن آن در قرآن میتوان شک فراوان ورزید، در قرآن به معراج به روشنی اشاره شده است:

سوره اسراء آیه 1
سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
پاك و منزه است خدائي كه بندهاش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصي كه گرداگردش را پر بركت ساختيم برد، تا آيات خود را به او نشان دهيم او شنوا و بيناست.

اما گفته نشده است که "بنده اش" چه کسی است، گمان نمیکنم از خود قرآن بتوان استدلالی آورد که "بنده اش" بر محمد دلالت داشته باشد، آیات بعدی این سوره نیز از موسی و نوح یاد میکنند و آنها را نیز "بنده ما" میخوانند"، موسی به مسجد الاقصا نزدیکی بیشتری داشته است، ابراهیم نیز بنابر خرافات اسلامی خانه کعبه را بنا میکند (مراد از مسجد الحرام همان خانه کعبه است) و بعد به اسرائیل باز میگردد، بنابر این ممکن است این آیه اساساً بر محمد دلالت نکند و این ناشی از سبک احمقانه قرآن در یاد کردن از ماجرا ها است، اما با توجه به اشتهار ماجرای معراج میتوان پذیرفت که این آیه بر محمد دلالت میکند. از نکات جالبی که به این آیه ارتباط پیدا میکند آن است که مسجد الاقصی (در لغت به معنی دورترین مسجد) در آن زمان وجود نداشته است و سالها بعد توسط مسلمانان ساخته شده است، برخی را باور بر آن است که این آیه بعدها به قرآن الحاق شده است (برای نمونه به نوشتاری با فرنام مسجد الاقصی از دکتر علی سینا مراجعه کنید)، در صورتی که چنین نظریه ای درست باشد دیگر این آیه جای بحث ندارد، متن الحاق شده به قرآن نمیتواند نشان دهد که محمد واقعاً به معراج رفته یا دستکم چنین ادعایی داشته است. در مورد معراج محمد و چگونگی آن توافق نظری بین محدّثین و تاریخ نویسان وجود ندارد. در منابع اخباری که پیرامون معراج آورده شده اند اختلافات فراوانی دیده میشوند، همین قضیه از اعتبار گزارشات تاریخی حاکی از وقوع معراج میکاهد. علامه مجلسی در کتابش بحار الانوار حدود 50 صفحه را به نقل روایات مختلفی که در مذاهب مختلف درباره ماجرای معراج گفته شده اختصاص داده است (14)، و هر کدام از این روایات با دیگری اختلافات جزئی تا فاحش دارند. روشن است که این تناقضات نشان میدهند محدّثین و تاریخ نویسان مسلمان در توصیف معراج دست بازی داشته اند و هر کدام بر باب میل خود سازی نواخته اند.

مگر خدا در بالاست؟ شاید برای یک دسته از مسلمانان امروزه ابلهانه به نظر برسد که خدا دارای جایی باشد، من در نوشتاری با فرنام "مقایسه الله و خدا" نشان داده ام که الله در قرآن کاملاً دارای جسم است و در قرآن اساساً ماوراء طبیعت وجود ندارد و همه چیز طبیعی است اما بعضی چیزها نامرئی یا در ادبیات قرآن "غیب" هستند. در معراج نیز فرض شده است که محمد به آسمان ها سفر کرده تا خدا و جهنم و بهشت را ببیند. اساساً عروج همانطور که گفته شد یعنی صعود کردن، بالا رفتن. این دیدگاه با ویژگی های خدای فلسفی سازگار نیست و در نوشتار یادشده به این مسئله به اندازه کافی پرداخته شده است.

مگر بهشت و جهنم شروع شده؟ در برخی از روایاتی که از معراج وجود دارد گفته شده است که محمد جهنم را نیز دیدار کرده است، محمد حتی از جهنم اخباری را نیز آورده است، مثلاً گفته است که اکثر ساکنین جهنم را زنان ناسپاس تشکیل میدهند (15) اگر واقعاً اینگونه باشد جهنم باید شروع شده باشد! این در حالی است که در قرآن به روز قیامت اشاره میشود، روزی که فرا خواهد رسید-یعنی در آینده است و تنها پس از آن است که مردم به بهشت یا جهنم فرستاده خواهند شد، بنابر این، روایاتی که حاکی از دیدار محمد از بهشت و جهنم هستند حتی از نگر اسلام نیز باطل هستند!

پیامبر واقعاً برای به آسمان رفتن به شبه الاغ احتیاج دارد؟ آیت الله سبحانی در کتاب معروف خود که در حوزه تدریس میشود نوشته است (16):

... یک مرتبه صدای آشنایی به گوشش رسید، آن صدا از «جبرئیل» امین وحی بود که به او گفت: امشب سفر دور و درازی در پیش داری و من نیز با تو همراهم تا نقاط مختلف گیتی را با مرکب فضاپیمایی به نام «براق» بپیمایید.

آیت الله زیاد در مورد این فضاپیما توضیح نداده است، شاید نخواسته است مسئله معراج بین دانشجویان و طلاب به یک جوک تبدیل شود. برای اینکه این توهم پیش نیاید که براق چیزی شبیه فضاپیماهای آپولوی امریکایی باشد، لازم است توضیح دهم که براق یک الاغ عجیب و غریب تشریف داشته اند، ظاهر این الاغ از این قرار بوده است (17):

رسول خدا را شب هفدهم ربیع الاول یک سال پیش از هجرت از دره ابوطالب شبانه به بیت المقدس بردند. پیامبر می فرماید: مرا بر چهار پای سفیدی که از خر بزرگتر و از استر کوچکتر بود و بر دو ران دو بال داشت که پاهای خود را با آنها به حرکت در می آورد، بردند، و چون نزدیک شدم که سوار شوم تکانی به خود داد و چموشی کرد. جبرئیل دست بر گردن آن نهاد و گفت: ای براق، از این کار که کردی آزرم نمیکنی؟ به خدا سوگند پیش از محمد بنده ای گرامی تر از او در پیش خدا بر تو سوار نشده است و براق چنان شرمگین شد که عرق فرو میریخت و آرام گرفت و من سوار شدم و سخت شتابان و تیز پیرواز میکرد و بسیار سریع میرفت؛ پشت آن کشیده و گوشهایش بلند بود و جبرئیل هم شانه به شانه من حرکت میکرد تا مرا به بیت المقدس رساند و براق در جایی که می باید توقف کند، توقف کرد و جبرئیل او را آن جا بست و برای دیگر پیامبران پیش از رسول خدا هم همان جا آن را میبسته است.

جالب اینجاست که براق خودش ابتدا پیامبر را نمیشناسد و به او جفتک میزند اما جبرئیل آنها را با یکدیگر آشنایی میدهد. آیا این تصورات ابلهانه غیر از تراوشات ذهنی یک بیمار روانی است؟ آیا اگر پیامبر اسلام در قرن 21 ام زندگی میکرد بجای براق از یک هواپیمای گلایدر یا موشک و هواپیمای قاره پیما به مسافرت نمیپرداخت تا شبه الاغ بالدار؟ چرا باید مرکب محمد همخوان با همان عصر شتر چرانی و بیابان نشینی زمان محمد باشد؟ آیا پاسخی غیر از آنکه اطلاعات سازنده این داستانها محدود به جامعه عربی آن دوره بوده است میتوان به این پرسش داد؟ یا شاید هم تکنولوژی الهی هنوز مبتنی بر الاغ و شتر است! عمادزاده توضیحات بهتری راجع به این جانور خارق العاده دارد (18):

پیغمبر فرمود براق مرکبی بوده مانند اسب از الاغ بزرگتر از قاطر کوچکتر رویش چون آدمیان و دمش چون دم اشتر و مویش چون یال اسب و دست و پایش مانند دست و پای شتر بلند و سم های او چون گاو و سینه اش چون یاقوت سرخ و پشتش چون در سفید و زینی از زینهای بهشت بر وی نهاده بودند او دو بال و پر داشت که چون طاووس حرکتش مانند برق بوده جبرئیل بمن گفت این مرکب ابراهیم است سوار شو. نگارنده گوید همه این صفات در برق موجود است (برق از نگر عمادزاده پای شتر بلند و سم های گاو دارد).

امیر المومنین و عبدالله بن مسعود از پیغمبر روایت میکند که فرمود جبرئیل مرا از خانه ام هانی بیرون آورد میکائیل را دیدم عنان اسبی را گرفته که نام او براق بود رویش چون روی آدمیان و رخش چون رخ اسبان، چشمهایش چون زهره و مریخ اغر محجل یعنی پاهای سفید و پرهای سفید چون بر کرکس دنبالش چون دنبال گاو شکمش چون سیم سپید و گردن و سینه و پشتش چون زر سرخ جبرئیل دستی بر او کشید و او را پیش آورد و من بر او سوار شدم و رو به بیت المقدس نهادیم.


من شخصاً گمان میکنم ادعای معراج ارتباطی تنگاتنگ با زنبارگی محمد و شهوت سیراب ناشدنی او دارد که نسبت به هیچ حفره ای از خود ترحم نشان نمیداد و ما اینرا بخوبی با نگاه کردن زندگی جنسی این مرد در می یابیم، در روایات تاکید شده است که او شب معراج در خانه ام هانی بوده است، ام هانی دختر ابوطالب و خواهر علی بن ابیطالب است، نام شوهرش عمرو مخزومی بوده است، وی را در هیچ کتابی زیر مجموعه ای کلکسیون زنان محمد به شمار نمی آورند، او حتی مسلمان نیز نبود، از زنانی بوده است که پس از فتح مکه اسلام آورده است، محمد در خانه این زن شبانگاهان چه میکرده است؟ آفرین، دقیقاً همینطور است هیچکار! درست است که او به خانه ام هانی رفته بود اما مشغول به براق سواری و رفتن به آسمانها و دیدار با پیامبران و خدا و بازدید رسمی از بهشت و جهنم و غیره بود، نه اینکه دستی بر سر و گوش ام هانی بمالد، بهتر است باور کنید، حتماً ام هانی هم خودش این را تایید میکند، مگر اینکه از جانش سیر شده باشد، انشاء الله که همینطور است! جالب است که محمد تنها همین یکبار به خانه ام هانی رفته است و در تواریخ اسلام تقریباً دیگر نمیتوان نامی از وی که دارای نقش و اهمیتی باشد یافت مگر در همان ماجرای معراج، آیت الله سبحانی هم گویا قاطی کرده است، یکبار ام هانی را خواهر محمد نامیده است (19) و در جای دیگر وی را دختر ابوطالب یعنی دختر عموی محمد خوانده است (20)، شاید هم آیت الله سبحانی میخواهد چیزی را قایم کند؟ پیامبر بدجوری هوای ام هانی را داشته است، به حدیث زیر توجه کنید:

صحیح بخاری، پوشینه 4، کتاب 53، شماره 396
ام هانی روایت کرده است:
دختر ابوطالب: من در روز فتح مکه به نزد رسول الله رفتم و او را در حال استحمام یافتم، و دخترش فاطمه در حال نظاره کردن او بود. من به او درود گفتم و او پرسید "چه کسی است؟"، من گفتم "من، ام هانی دختر ابی طالب". او گفت "خوش آمدی ای ام هانی". وقتی که استحمام را تمام کرد، ایستاد و هشت رکعت نماز خواند در حالی که تنها یک لباس برتن داشت! من گفتم برادرم علی گفته است که مردی را که من به او پناه برده ام خواهد کشت، آن مرد فلان بن فلان ابن حبیره است". رسول الله گفت "ای ام هانی!، ما به او امان خواهیم داد، به کسی که تو به او امان داده ای"، ام هانی گفت این ملاقات پیش از ظهر روی داد.

من گمان نمیکنم کسی تابحال به رابطه خاصی بین ام هانی و محمد اشاره کرده باشد، بخاطر همین زیاد روی این مسئله تاکید ندارم، شاید این کشف خود من باشد که بعدها منابع بیشتری بتوان برای آن پیدا کرد و شاید هم به طور کلی خطا باشد که بعداً من متوجه آن بشوم، اما در حال حاضر با این توصیفات و اسناد نظریه قابل توجهی به نظر میرسد. توجه کنید که محمد با یک تکه لباس جلوی ام هانی نماز میخوانده است، آیا چنین کاری را در مقابل دیگران هم میکرده است و اینکار عادی بوده است؟ اگر عادی بوده است چرا ام هانی آنرا ذکر کرده است و روی آن تاکید کرده؟ از این گذشته بدون اینکه پرس و جویی در مورد شخصی که ام هانی میخواهد جلوی کشته شدن او توسط جلاد محمد علی بن ابیطالب را بگیرد بکند، به او امان میدهد، این به خودی خود نشان میدهد که محمد احتمالاً رابطه خاصی با ام هانی داشته است، محمد با برخی از عموهای خود همچون عبدالعزی یا ابولهب بسیار خشن برخورد میکرد، پس بعید است که علت این توجه خاص از جانب محمد به ام هانی تنها رابطه خویشاوندی باشد. از این گذشته به پیامبر خدا نگاه کنید که اگر یک زن چنین درخواستی از او نمیکرد، رژیمش و دژخیمانش جان انسانی را میگرفتند، جان انسانها در نزد این مرد جنایت پیشه و شیاد چقدر اهمیت داشته است؟ عمادزاده ماجرای معراج را از جانب ام هانی اینگونه نقل کرده است (21):

قالت ام هانی ما اسری رسول الله الامن بیتی و کان فی بیتی نائماً عندی تلک اللیله فصلی العشاء الاخره ثم نام فتمنا و لما کان قبیل الفجر فیبنا هو فلما صلی الصبح وصلینامعه - قال یا ام هانی لقد صلیت معکم العضاء الاخره کما رایت بهذا الوادی ثم جئت بیت المقدس فصلیت فیه ثم صلیت صلوه الغاء معکم الان کماترین. انس ابن مالک از ام هانی در تفسیر عام

ام هانی دختر ابوطالب خواهر امیرالمومنین علی است. میگوید پیغمبر خدا در خانه من خوابیده بود و نماز عشا را گذارد و خوابیدند ما هم خوابیدیم قبل از طلوع فجر دیدم نماز میگذارد با هم برخاستیم و با هم نماز خواندیم آنگاه فرمود ای ام هانی من نماز عشارا در این وادی گذاردم و رفتم به بیت المقدس و آنجا نماز گذاردم و نماز صبح را برگشتم همین جا چنانکه میبینی گذاردم.


ابوصالح نیز از ام هانی روایت کرده که رسول خدا (را) از حجره من به آسمان بردند - نماز عشاء خواند و خوابید و من با او نماز خواندم و خوابیدم او نماز میخواند که من بخواب رفتم تا آنکه مرا برای نماز صبح بیدار کرد و فرمود ای ام هانی برخیز تا برای تو حدیثی عجیب میگویم.
گفتم یا رسول الله احادیث و احوال شما همه عجیب و شگفت انگیز است.
فرمود چون نماز خفتن گذاشتم جبرئیل آمد و گفت برخیز و بیرون آی چون برخاستم و از حجره بیرون رفتم فرشته ای و اسبی ایستاده بود بمن گفت بر پشت این مرکب براق بنشین سوار شدم تا در لحظه ئی کوتاه دیدم در بیت المقدس هستم آنجا نماز بگذاردم.
پیغمبر تمام حدیث معراج را برای من فرموده و اضافه کرد که اکنون نماز صبح با شما گذاردم.

عمادزاده در ترجمه حدیث نخست اشتباه میکند، یا اگر بدبینتر باشیم دروغ میگوید!، او گفته است رسول خدا پیش من خوابیده بود! عندی یعنی نزد من، توجه داشته باشید که صیغه جمع نیز آورده نشده است، گفته نشده است عندنا، در نتیجه محمد به گفته ام هانی تنها در کنار ام هانی بوده است و کس دیگری در آنزمان در خانه یا در اطراف جایی که محمد و ام هانی خفته بودند نبوده است، اما بعدها صیغه جمع بکار برده است یعنی برای نماز خواندن و غیره آنچه از حدیث بر می آید آن است که اشخاص دیگری نیز بوده اند، البته ممکن است محمد یا راوی از جانب احترام صیغه جمع بکار برده باشد نه برای نشان دادن اینکه چند نفر حاضر بوده اند، این دیدگاه در حدیث بعدی که عمادزاده نقل میکند و در آن صیغه ها کاملاً مفرد هستند قوت بیشتری می یابد. از این گذشته معجزه معراج خیلی ساده به نظر میرسد، محمد خوابیده و بلند شده و گفته که به معراج رفته! شما هم میتوانید اینگونه معراج کنید، بخوابید و بعد از بیدار شدن ادعا کنید که با الاغ پرنده به سیاره مشتری رفته و بازگشته اید.

آری بهترین جواب برای مردمی که فردای آن شب از محمد میپرسیده اند دیشب کجا بودی، این بوده است که من در آسمانها بودم و با جبرئیل جهان را میدیدم! حواس مردم پرت میشد و از او در مورد سفرش به آسمانها سوال میکردند، نه در مورد اینکه در خانه ام هانی چه میکرده است! در برخی از تواریخ آورده شده است که کفار از محمد نشانه هایی از مسجد الاقصی خواستند تا اطمینان حاصل کنند که محمد دروغ نمیگوید و محمد به آنها پاسخ درست داده است، حتی اگر این گزارشهای تاریخی نیز درست باشند بازهم به نظر نمیرسد توصیف کردن یک جا به معنی این باشد که آدم توصیف کننده دیشب در آنجا بوده! گفته میشود محمد از کاروانانی که قرار بوده است به مکه برسند خبر داده است، اینکار نیز نمیتواند معراج را اثبات کند، مگر محال است که محمد از حرکت کاروانهایی که منظم حرکت میکردند و گاهی از کنار کاروانهای دیگر رد میشدند یا پیک هایی را برای بررسی اوضاع جلوتر از کاروان میفرستادند آگاه شود؟ تازه تمامی اینها در صورتی درست هستند که گزارش های تاریخی کاملاً درست و قابل اتکا باشند! برخی از مسلمانان میگویند این ماجرا باعث مسلمان شدن عده ای از مردم شد، پس واقعیت دارد! این هم استدلال درستی به نظر نمیرسد، همین امروز هم افرادی بدون جستجو برای یافتن حقیقت به چنین مزخرفاتی باورمند میشوند اما این به معنی درست بودن آن باور نیست! اعراب شتر چران بیابانگرد 1400 سال پیش گمان نمیکنم شعور و هوششان بیشتر از دکتر بنی صدر تحصیل کرده فرانسه یا دکتر عبدالکریم سروش تحصیل کرده انگلستان باشد، همچنین در مقابل آن افراد، اشخاص زیادی نیز بودند که این را انکار کردند و محمد را دروغگو خواندند، این به آن در!

جالب است بدانید که داستان معراج خود ساخته محمد نیست، بلکه ایده ای است که از باورهای دینی زرتشتی به عاریت گرفته شده است. نخستین منبعی که میتوان به آن اشاره کرد کتاب ارداویراف نامه (22) است که در حدود 400 سال پیش از هجرت در زمان اردشیر ساسانی نوشته شده است، موبدان زرتشتی، پدران ملایان امروزی برای اینکه به تعالیم راستین زرتشت و اهورا مزدا پی ببرند و با مشکلات دوران خودشان که شک، الحاد و بیخدایی نیز بعنوان یکی از آن مشکلات ذکر شده است (فصل 1) مردی را با مراسمی انتخاب میکنند، به او منگ و می میدهند تا او بیهوش شود و نزد اهورامزدا برود و از آن دنیا اخباری را بیاورد (مگر فقط مسلمانان باورهای ابلهانه دارند؟)، نتیجه این اخبار در کتاب تهوع آوری است که شیوه شکنجه شدن مردم را در آن دنیا بخاطر ارتکاب گناهان مسخره ای همچون نزدیک شدن به آتش در هنگام حیض و غیره به تفصیل و با دقت همچون بخش دیدار از جهنم اثر دانته، کمدی الهی شرح میدهد میتوان یافت. جرائم فکری را نیز میتوان در این اثر یافت، مثلا:

فصل 56
پس دیدم روان آنهایی که مارها آنها را میگزیدند و میجویدند. و پرسیدم آنها روان چه کسانی هستند؟ سروش اهلو و آذرایزد گفتند: این روان آن دروندانی است که در گیتی ایزدان و دین را انکار کردند.

فصل 61
و دیدم روان آن دروندانی که می بلعیدند و میریدند و دیگر بار میبلعیدند و میریدند. پ پرسیدم این روان چه کسانی هستند؟ سروش اهلو و آذرایزد گفتند : این روان آن دروندانی است که دی گیتی مینو (یعنی هرچه روحانی است) را باور نداشتند و بر دین دادار اورمزد ناسپاس بودند و بر نیکی که در بهشت و بدبختی که در دوزخ است و به بودن رستاخیز و تن پسین (زندگی مادی واپسین پس از رستاخیز) به گمان (=مشکوک، در شک) بودند.


وه شاپور نام کسی است که این مسئولیت به گردن او می افتد، او هفت روز در بیهوشی به سر میبرد (عدد هفت شباهت به هفت آسمانی که محمد طی کرده است دارد) در سفرش به آسمانها (فصل 11 ام) با بزرگان دینی همچون زرتشت سپیتمان، کی ویشتاسپ، جاماسب، ایسدواستر، پسر زرتشت و دیگر دین برداران و پیشوایان دین دیدار میکند، همچنان که محمد نیز با تنی چند از پیامبران بر اساس روایات اسلامی دیدار میکند. بنابر این ایده به آسمانها رفتن و با پیامبران پیشین دیدار کردن و به بهشت و جهنم رفتن و غیره ایده جدیدی نبوده است، ممکن است محمد که تاجر نیز بوده است و به اطرافش سفر میکرده است خود مستقیماً یا از طریق تجار دیگر با این مزخرفات آشنایی پیدا کرده باشد و آنرا به خود نسبت داده باشد، شاید هم تاریخ نویسان مسلمان برای اینکه برای محمد معجزه ای بسازند چنین چیزهایی را از زرتشتیان اقتباس کرده اند. در واقع اینکه شخصی را مست و نشئه کنند تا پیش خدا برود از نگر من همانقدر مضحک و قابل اتکا است که محمد سوار الاغ شود و به آسمان برود و با الله و سایرین دیدار کند.

کلیر تیسدال محقق و میسیونر مسیحی که حدود صد سال پیش در ایران و شهر اصفهان به تحقیق در مورد اسلام پرداخته است معتقد است افزون بر ارداویراف نامه زرتشتیان خود معتقدند که زرتشت نیز به آسمانها رفته است و اهریمن را دیده است، ریشه به آسمان رفتن و معراج در ادیان هندی نیز وجود دارد، حتی در میان فرقه های گمراهی از مسیحیت نیز میتوان آثاری را یافت که مدعی به معراج رفتن ابراهیم هستند. (23)، بررسی تک تک این موارد و مقایسه آنها با معراج که کار بسیار جالبی است براستی از حوصله این نوشتار خارج است، گمان میکنم ارداویراف خود به خوبی ریشه اسطوره معراج را نشان بدهد. احتمال کدام قضیه از نگر شما بیشتر است؟ اینکه محمد واقعاً به معراج رفته باشد یا اینکه داستان معراج را از منابعی که در اطرافش وجود داشته اند تحریف کرده باشد؟ محمد حتی زحمت افسانه سازی را هم به خود نمیداده است بلکه افسانه های ساخت دیگران را دزدی ادبی میکرده است!

افزون بر استدلالهای بالا اگر به آیاتی که در بخشهای پیشین معرفی شد (سوره بقره آیه 118، بقره 145، سوره انعام آیه 6، سوره یونس آیه 20، سوره رعد آیه 7) مجدداً نظری بیافکنیم خواهیم فهمید که محمد یقیناً در مکه معجزه ای انجام نداده است، و از آنجا که هم شق القمر و هم معراج جزو معجزاتی هستند که مسلمانان معتقدند در مکه اتفاق افتاده اند میتوان نتیجه گرفت که محمد یا اینکار ها را انجام نداده است، یا اگر انجام داده است خود آنها را معجزه نمیدانسته است، و الا در پاسخ به پرسش کفار و مشرکین نمیگفت من تنها یک بند دهنده هستم، بلکه میگفت من برای شما شق القمر کردم و به معراج رفتم!



پانویس :
14) بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسی، پوشینه دوم برگ 476
15) صحیح بخاری پوشینه 1 کتاب 2 شماره 28.
16) فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، چاپ بیستم، بوستان کتاب قم، 1384، برگ 367.
17) طبقات کبری، محمد بن سعد کاتب واقدی، پوشینه نخست، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، انتشارات فرهنگ و اندیشه، تابستان 1374، برگ 200.
18) معراج، اقتباس و نگارش عماد الدین حسین اصفهانی، شهیر به عماد زاده، چاپ دوم (نام ناشر در کتاب ذکر نشده است) 1357 هجری تهران، برگ 127.
19) فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، چاپ بیستم، بوستان کتاب قم، 1384، برگ 367.
20) همانجا برگ 370.
21) معراج، اقتباس و نگارش عماد الدین حسین اصفهانی، شهیر به عماد زاده، چاپ دوم (نام ناشر در کتاب ذکر نشده است) 1357 هجری تهران، برگ 85.
22) ترجمه فارسی استفاده شده ارداویراف نامه، از کتاب ارداویراف نامه (ارداویراز نامه)، ترجمه و تحقیق دکتر ژاله آموزگار، شرکت انتشارات معین-انجمن ایرانشناسی فرانسه، از ترجمه فیلیپ ژینو اقتباس شده است.
23) W. St. Clair-Tisdall, Chapter 5, Sources of the Quran: Zoroastrian and Hindu Beliefs +


بن مایه +

۱۳۸۶ بهمن ۱۰, چهارشنبه

آیا محمد دارای معجزه بود؟ قسمت سوم




در پست های گذشته تا حدودی در مورد اینکه "آیا محمد دارای معجزه بود؟" (قسمت اول، قسمت دوم) بحث کردیم، به ادامه ی موضوع می پردازیم.



شق القمر



شق القمر و معراج دو روایت از زمان محمد هستند که بر اساس آنها محمد به معجزه دست زده است. برخی از مسلمانان را باور بر آن است که در قرآن نیز به این دو ماجرا اشاراتی شده است. این دو واقعه معمولاً از بزرگترین معجزات محمد برشمرده میشوند و پیرامون آنها در کتب دینی بسیار سخن رفته است و قلم فرسایی شده است. در این بخش نشان خواهم داد که این دو واقعه را نمیتوان به درستی در قرآن بگونه ای که ادعا میشود یافت و همچنین نشان خواهم داد که دلیلی برای باور داشتن به وقوع آنها وجود ندارد و موضع خردگرایانه در قبال این ادعاها انکار و نفی است.

در مورد شق القمر. شق شدن یعنی تکه شدن، شق القمر نیز یعنی تکه شدن یا دوپاره شدن ماه. در قرآن آیه ای هست که میگوید ماه دوپاره شده است، و برخی مسلمانان میگویند این آیه به یکی از معجزات محمد اشاره دارد. به این آیه و آیات بعدی که در سوره قمر قرآن آمده اند توجه کنید.


سوره قمر آیات 1 تا 12
1- قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت.
2- و هر گاه نشانه و معجزهاي را ببينند اعراض كرده مي‏گويند: اين سحري است مستمر!
3- آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند و از هواي نفسشان پيروي نمودند و هر امري قرارگاهي دارد.
4- به اندازه كافي براي انزجار از بديها اخبار (انبيا و امتهاي پيشين) به آنها رسيده است.
5- اين آيات، حكمت بالغه الهي است اما انذارها (براي افراد لجوج) مفيد نيست.
6- بنابراين از آنها روي گردان و روزي را به يادآور كه دعوت كننده الهي مردم را به امر وحشتناكي دعوت مي‏كند (دعوت به حساب اعمال).
7- آنها از قبرها خارج مي‏شوند در حالي كه چشمهايشان از وحشت به زير افتاده و (بي هدف) همچون ملخهاي پراكنده به هر سو مي‏دوند!
8- در حالي كه (بر اثر وحشت و اضطراب) به سوي اين دعوت كننده گردن مي‏كشند و كافران مي‏گويند امروز روز سخت و دردناكي است.
9- پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند (آري) بنده ما (نوح) را تكذيب كرده و گفتند: او ديوانه است و (با انواع آزارها) او را (از ادامه رسالتش) بازداشتند.
10- او به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (اين قوم طغيانگر شده‏ام، انتقام مرا از آنها بگير.
11- در اين هنگام درهاي آسمان را گشوديم و آبي فراوان و پي در پي فروباريد.
12- و زمين را شكافتيم و چشمه‏هاي زيادي بيرون فرستاديم، و اين دو آب به اندازه‏اي كه مقدر بود با هم درآميختند.


آیه ای که مسلمانان آنرا مرتبط با شق القمر میدانند آیه یکم این سوره است، یکبار دیگر به این آیه توجه کنیم:

سوره قمر آیه 1
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ
قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت.

این آیه میگوید "الساعه" نزدیک شد، و ماه از هم شکافت، آیت الله مکارم شیرازی ساعه را به قیامت ترجمه کرده است؟ به چه دلیل؟ به دلیل اینکه تقریباً هرجای قرآن که واژه الساعه آمده است منظور قیامت بوده است (برای نمونه نگاه کنید به الأنعام: ٣١، الأعراف: ١٨٧ ، يوسف: ١٠٧ ، الحجر: ٨٥ ،النحل: ٧٧ ، مريم: ٧٥ ، الحج: ٥٥ ،الروم: ١٤ ،غافر: ٤٦ ،فصلت: ٤٧ ،الشورى: ١٧ ،الزخرف: ٨٥ ،النازعات: ٤٢ ،محمد: ١٨ ،الجاثية: ٢٧) و از این گذشته آیات 7 و 8 نیز به روشنی به این اشاره دارند که مرده ها از قبر ها بیرون می آیند و کافران فرار میکنند و غیره که تماماً نشانه های روز قیامت است، افزون بر این در آیه 46 همان سوره نیز دوباره با "الساعه" اشاره میکند، اینبار روشن است که منظور قیامت است:


سوره قمر آیه 46
بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَىٰ وَأَمَرُّ ‌
(علاوه بر اين) رستاخيز موعد آنها است و مجازات قيامت هولناكتر و تلختر است


نتیجه آنکه ترجمه آیت الله مکارم شیرازی ترجمه درستی است، این آیه میگوید قیامت نزدیک شد و ماه دو پاره شد! حال اگر این آیه به معجزه شق القمر محمد اشاره داشته باشد، باید این دو اتفاق هردو در یک زمان انجام شده باشند، یعنی هم ماه شکافته شده باشد و هم قیامت نزدیک شده باشد، حال آنکه اکنون تقریباً 1400 سال از زمانی که این آیه سروده شده است میگذرد و قیامتی رخ نداده است! در نتیجه شق شدن ماه اساساً مربوط به معجزه محمد نیست بلکه توصیفی است از روز قیامت که در آن قرار است ماه دو پاره شود، زیرا در روز قیامت قرار است ماه نیز تغییراتی بکند، ماه بی نور شود و خورشید و ماه یکجا جمع شوند! سوره قیامت به این مسئله اشاره دارد:

سوره قیامه آیات 8 و 9
وَخَسَفَ الْقَمَرُ؛ وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ.
و ماه بينور گردد؛ و خورشيد و ماه يكجا جمع شوند.


همچنین در قرآن به صراحت گفته شده است که در آسمان انشقاق (تکه شدن) روی خواهد داد و این خود نام سوره ای از قرآن است، این آیات نیز میتوانند نشان دهند که منظور آیه نخست سوره قمر توصیف روز قیامت است:

سوره انشقاق آیات 1 تا 5
1- در آن هنگام كه آسمان (كرات آسماني) شكافته شود.
2- و تسليم فرمان پروردگارش شود، و سزاوار است چنين باشد.
3- و در آن هنگام كه زمين گسترده شود.
4- و آنچه در درون دارد بيرون افكنده و خالي شود.
5- و تسليم فرمان پروردگارش گردد، و شايسته است كه چنين باشد.


همانطور که در پیشگفتار این بخش آمد قرآن همواره معجزات انبیا را با آب و تاب و تاکید بیان میکند، اما در این آیه که مسلمانان آنرا گاهی اشاره الله به معجزه شق القمر محمد میدانند نامی از محمد آورده نشده و گفته نشده که محمد چنین کرده یا ما برای محمد چنین معجزه ای را ایجاد کردیم، در ضمن سوره قمر یک سوره مکی است و در سایر سوره های مکی نیز آیه ای وجود دارد که میگوید کافران میگویند چرا محمد معجزه ای را انجام نمیدهد، با توجه به اینکه سوره یونس بعد از سوره قمر سروده شده است (6) میتوان به یقین گفت که این آیه به معجزه شق القمر دلالت نمیکند به این آیه توجه کنید:

سوره یونس آیه 20
و مي‏گويند چرا معجزه‏اي از پروردگارش بر او نازل نمي‏شود؟ بگو غيب (و معجزات) براي خدا (و به فرمان او) است شما در انتظار باشيد من هم با شمادر انتظارم (شما در انتظار معجزات اقتراحي و بهانه جويانه باشيد و من هم در انتظارمجازات شما!).


روشن است که اگر محمد شق القمر را انجام میداد، چنین پاسخی به کافران نمیداد، بلکه میگفت من برای شما معجزه کردم و آن شق القمر بود! در هیچ کجای قرآن چنین چیزی نیامده است، تمام قرآن تلاش میکند با دلایل واهی همچون ترساندن مردم و تشویق آنها به درس گرفتن از سرنوشت مردمانی که پیامبرانشان را تبعیت نکردند و نابود شدند مردم را قانع کند که از محمد تبعیت کنند، حال آیا ممکن است که محمد شق القمر کرده باشد و قرآن به صراحت به آن اشاره نکند؟ بنابر این به نگر من قرآن هرگز به این معجزه اشاره ای نداشته است، همچنین در قرآن آمده است که خود قرآن کافی است تا نشان دهد که محمد یک پیامبر است (سوره عنکبوت آیه 51)، حال اگر قرار است محمد معجزه دیگری نیز داشته باشد، آنگاه خود قرآن حرف خود را نقض کرده است یعنی در جایی میگوید خود قرآن کافی است و در جایی دیگر میگوید محمد معجزه ای دیگر نیز داشته است و این بدان معنی است که خود قرآن کافی نیست!

اما دلایل دیگری نیز برای انکار شق القمر وجود دارد، در روایاتی که مربوط به شق القمر میشود آمده است که محمد به مشرکین گفته است اگر فکر میکنید من شما را یا ماه را جادو کرده ام از مردمان سایر شهر ها بپرسید که آیا ماه دو شقه شده است یا نه؟ (7)، پیشنهاد منطقی و خوبی به نظر میرسد، آیا مسلمانان توانسته اند از تواریخ دیگری که وجود دارد، از تواریخ رومیان، ایرانیان، هندی ها، چینی ها، اقوام افریقایی و سرخپوست ها شواهدی پیدا کنند که 1400 سال پیش ماه به یکباره به دو بخش تقسیم شده است؟

من تابحال ندیده ام مسلمانان چنین اسنادی را ارائه دهند، یقیناً اگر چنین اتفاقی افتاده باشد و مردمان دیگری نیز این ماجرا را دیده باشند باید آنرا ثبت کرده باشند، اگر مسلمانان با این گزاره مخالفت دارند باید از پیامبرشان بپرسند که چرا این حرف را زده است! همچنین بعید است از مشرکین و مخالفان محمد که چنین چیزی را ببینند و باز هم با او به جنگ بپردازند، کسی که میتواند ماه را دوپاره کند لابد خیلی کارهای دیگر هم میتواند بکند، خود شما آیا حاضرید با چنین شخصی بجنگید؟ اگر مسلمان هستید فرض کنید شخصی نزد شما بیاید و بر محمد لعنت بفرستد و وقتی شما از او دلگیر میشوید به شما بگوید که یک پیامبر الهی است و در مقابل شما ماه را دو نیم کند، آیا بازهم شما از او دلگیر خواهید بود یا به تبعیت او خواهید پرداخت؟ گمان نمیکنم عاقلانه باشد که کسی از چنین شخصی تبعیت نکند.

افزون بر این اگر ماه واقعاً در 1400 سال پیش دو نیم شده باشد، علاوه بر آثار باستانی و تاریخی که انتظار میرود مردم در این مورد از خود بجای گذاشته باشند، باید انتظار اسناد علمی را نیز داشته باشیم، چندان برای دانشمندان دشوار نیست که بفهمند آیا ماه در گذشته به دو قسمت تقسیم شده است یا نه. جالب اینجاست که برخی از مسلمانان اسنادی در این ارتباط را نیز ارائه میدهند، به نمونه زیر توجه کنید:

روزنامه ی کیهان ( در تاریخ ۱۴ / ۱۱/ ۱۳۸۲ ٬ ص ۱ ٬ به نقل از خبرگزاری قرآنی ایران ٬ و آن خبرگزاری هم به نقل از پایگاه خبری kuwait chat ) نوشته است : « فضانوردان آمریکائی در آخرین تحقیقات زمین شناسی خود به این نتیجه رسیده اند که کره ی ماه در گذشته به دو نیم تقسیم شده و سپس در یک فعل و انفعال ٬ دوباره به هم پیوند خورده است . این مطلب که در یک میزگرد تلویزیونی و از زبان یک گروه فضائی اعلام گردید ٬ از آن جا آشکار شد که فضانوردان قصد داشتند پرچم آمریکا را بر فراز ماه نصب کنند اما موفق به این کار نشدند . برای جستجوی علت این مسأله ٬ فضانوردان به تحقیقات زمین شناسی روی آوردند و در نتیجه برای آنان روشن شد که کره ی ماه سالها پیش ٬ به دو نیم تقسیم شده و سپس دوباره به هم پیوند خورده است . ... »


روزنامه کیهان البته یقیناً یکی از معتبر ترین روزنامه های جهان به شمار میرود (!) خوب بود نویسنده از خبرگزاری جهانی علی آباد کتول و سایر منابع علمی و معتبر جهانی هم نامی ذکر میکرد، اما این داستان واقعاً جالب به نظر می رسد، بهتر بود میگفتند فضانوردان نخست خواستند پرچم امریکا را در خاک ماه وارد کنند دیدند نشد، بعد گفتند پرچم اسرائیل را بجای پرچم امریکا بگذاریم، چون بالاخره امریکای جنایتکار توسط صهیونیست ها میچرخد، بعد پرچم اسرائیل را هم گذاشتند نشد بعد نوری ظاهر شد از جنس همان هاله های نوری که دور سر آقای احمدی نژاد در سازمان ملل ظاهر شده است و آن نور که همانند چهره انسانی بود که فرق سرش شکافته بود گفت من امام حسین هستم (ای مسلمانها گریه کنید) و شما کفار نمیتوانید پرچم خود را در ماهی که جد من نصف کرده فرو کنید! کاملاً آثار مغز بیمار اسلامی را در این داستان میتوان دید. فیلمی که در آن پرچم امریکا در خاک ماه به زمین زده میشود موجود است (8)، به نظر نمی آید در انجام اینکار فضانورد امریکایی نیل آرمسترانگ مشکلی برخورده باشند، این است که این داستان کاملاً ساختگی به نظر میرسد. برخی از مسلمانان پا را فراتر گذاشته اند و گفته اند نیل آرمسترانگ در فضا صدای اذان را شنیده است و نفهمیده است این صدای چیست، اما وقتی به زمین بازگشته است فهمیده است که این صدا صدای اذان بوده است و بعد مسلمان شده است! خود نیل آرمسترانگ که اکنون هفتاد و اندی سال سن دارد در کنفرانسی که در سال 2005 در مالزی انجام شد شرکت کرد و این قصه های اسلامی را تکذیب کرد، وی همچنین در مصاحبه ای رادیویی شرکت کرد و این ماجرا را به کلی نادرست خواند (9)، در جایی دیگر تلویزیون الجزیره دانشمند مسلمانی را دعوت کرده است که میگوید نیل آرمسترانگ اثبات کرده است کعبه در وسط زمین است (10) مسلمانان بهتر است دست از تحریف و یاوه گویی بردارند و اسناد معتبر و قابل اتکایی را ارائه کنند، مخاطب علمای اسلامی اکثراً پامنبری ها و افراد نادان و فرومایه هستند و این داستانها ممکن است آن افراد را تحت تاثیر قرار دهد ولی یقیناً نمیتواند روی افراد فهمیده تر تاثیری بگذارند و این سخنان تنها باعث میشوند که مسلمانان افراد سفیه و ابلهی به نظر برسند و حمق مستور آنان هویدا گردد.

مسلمانان برای اثبات این قضیه باید از منابع معتبر علمی استفاده کنند، و اثبات کنند که بر اساس مدارک و منابع علمی ماه در 1400 سال پیش به یکباره به دو نیم تقسیم شده است. اگر مسلمانان میگویند که ابزار چنین کاری را ندارند و بجای پیشرفت به کشتن یکدیگر و نماز خواندن و سنگسار و اعدام مشغول هستند ما میتوانیم به آنها فرصت بدهیم، مسلمانها از الان تا روز قیامت خودشان وقت دارند که چنین اسنادی را ارائه کنند، عجله ای در کار نیست، ولی تا زمانیکه این کار را نکرده اند انتظار بیجایی دارند از ما اکه این مسئله را بپذیریم.

در روزهایی که من این نوشتار را مینوشتم تصادفاً اتفاق بسیار جالبی افتاد، افراد زیادی به چشم خود دیدند که ماه دوپاره شده است، به خبر زیر توجه کنید:

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران سرويس: علمي
شامگاه روز دوشنبه ‌٢٨ خرداد ماه جاري، اختفاي ديدني ماه و ناهيد بار ديگر مشتاقان زيبايي هاي آسمان شب را مجذوب خود خواهد كرد.
به گزارش سرويس علمي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، اين بار هلال شامگاهي جمادي الثاني ‌١٤٢٨ است كه با حدود سه شبانه روز سن، ملكه آسمان شامگاهي يعني سياره ناهيد يا همان زهره مشهور را در پشت خود پنهان خواهد کرد.
به قرار گرفتن يك جرم كوچك آسماني در پشت جرم بزرگتر اصطلاحا اختفا گفته مي‌شود.
انجمن نجوم آماتوري که خردادماه امسال را به واسطه رخداد اختفاهاي متعدد(اختفا سياره كيوان قبل از نيمه شب در شبانگاه اول خرداد و اختفاء ستاره قلب الاسد در پشت ماه در شامگاه دوم خرداد)، ماه اختفاء لقب داده، زمان رخداد اختفاء اخير به وقت تهران را ساعت ‌١٩ و ‌٣ دقيقه تا ‌٢٠ و ‌٦ دقيقه روز دوشنبه هفته آينده عنوان کرده است.
بديهي است بزرگ و كوچك بودن جرم از نظر اندازه زوايه يي و يا همان قطر ظاهري است و در رخداد مورد اشاره سياره ناهيد عليرغم قطر ‌١٢١٠٤ كيلومتر پشت ماه با قطر ‌٣٤٧٦ كيلومتر پنهان مي‌شود و علت كوچك ديده شدن سياره ناهيد دور بودن آن از زمين است.
علاقمندان در سراسر ايران با قدري تفاوت در زمان آغاز و پايان اختفا مي‌توانند با چشم غير مسلح شاهد اين پديده باشند که البته استفاده از تلسكوپ و تله‌هاي قوي به مشاهده دقيق تر پديده و تصويربرداري از آن كمك مي‌كند.
نور كم هلال ماه و درخشش سياره سفيد رنگ ناهيد با قدر ‌٥/٤ – موقعيت ممتازي را براي عكاسي از اين پديده فراهم مي‌ کند.+

برای کسانی که با نجوم آشنایی ندارند و برای اولین بار در آن شب ماه را میدیدند (چون اگر از مدتی قبلتر نگاه میکردند میدیدند که چیزی از خارج به ماه نزدیک میشود و بعد از آن دور میشود)، صحنه شبیه آن بود که ستاره ای از دل ماه خارج میشود (11) و بیرون میرود و کم کم ناپدید میشود. من خود مشابه چنین اتفاقی را دیده ام، حتی گاهی اوقات به نظر میرسد ماه به سه پاره تقسیم میشود، مثلاً در سال 1998 عکسی گرفته شده است که ماه ناهید و برجیس را اختفا کرده است (12) افزون بر اختفا (Occultation) ممکن است پدیده های نجومی دیگری همچون یک خسوف ناقص (Partial Lunar Eclipse) رخ داده باشد و اعراب آنرا به انشقاق ماه تعبیر کرده باشند. حال دو حالت پیش می آید، یا محمد واقعاً این صحنه را دیده است و ادعا کرده است که اینکار معجزه او بوده است، یا محمد چنین نکرده است و اعراب چنین چیزی را بعداً به محمد چسبانده اند، محمد أسد (1900-1992) (ليوبولد فايس) یهودی مشهوری که مسلمان شد و تفسیر "پیام قرآن" را نوشت در این مورد دیدگاه واقع گرایانه تری دارد و همین مسئله را تا حدود زیادی تایید میکند، او میگوید (13):

همانطور که رازی (منظور امام فخر رازی است) اشاره میکند، به نظر میرسد نخستین آیه این سوره ادامه آیات سوره پیشین باشد، بویژه آیه 57 سوره النجم که میگوید "آنچه بايد نزديك شود نزديك شده است (و قيامت فرا مي‏رسد)."، بنابر این میتوانیم فرض کنیم که هر دوی آنها تقریباً در یک زمان نازل شده اند، یعنی در انتهای دوران نخستین (شاید سال چهارم) پیامبری محمد...

بیشتر مفسرین در این آیات اشاره به واقعه ای را میبینند که توسط چندین تن از صحابه پیامبر مشاهده شده بود. همانطور که در برخی از روایات که به برخی از صحابه باز میگردند، یک شب ماه به صورتی دیده میشد که گویا به دو قسمت جداگانه تقسیم شده است. علی رغم اینکه دلیلی برای شک کردن به صداقت راویان این روایات وجود ندارد، ممکن است که آنچه واقعاً رخ داده بود، نوعی خسوف ناقص نادر بوده باشد، که خطای دید نادری را باعث شده بود. اما طبیعت این پدیده هرچه که باشد، روشن است که آیه بالا (آیات نخستین سوره قمر) به این پدیده اشاره نمیکند، بلکه به پدیده ای که قرار است در آینده رخ دهد، یعنی آنچه در فرا رسیدن روز قیامت رخ میدهد اشاره میکند (قرآن بارها از زمان ماضی برای اشاره به آینده استفاده میکند، بویژه در جاهایی که میخواهد به روز آخرت و ساعت آخر اشاره کند؛ این شیوه بکار بردن فعل ماضی برای تاکید بیشتر بر قطعیت رخ دادن چیزی است که فعل به رخ دادن آن اشاره میکند) بنابر این، رقیب (منظور امام رقیب اصفهانی است) معتقد است که کاملاً صحیح است اگر عبارت "انشق القمر" (ماه چند پاره شد) را به دگرگونیهای طبیعی که میدانیم (بر اساس قرآن) قرار است پیش از فرا رسیدن روز رستاخیز انجام گیرند تفسیر کنیم (به واژه شق در مفردات مراجعه کنید). همانطور که زمخشری میگوید، این تفسیر از پشتیبانی برخی از مفسرین قدیمی تر نیز برخوردار است؛ و در ذهن من نیز بویژه از دید همجواری انشقاق ماه و فرا رسیدن آخرین ساعت متقاعد کننده است.

معروف است که وقتی ابراهیم پسر محمد و ماریه قبطی در طفولیت میمیرد خورشید گرفتگی رخ میدهد و محمد میگوید که این خورشید گرفتگی ربطی به مرگ ابراهیم نداشته است. ممکن است مسلمانانی بگویند اگر محمد شخص شیادی بود در هر دو مورد اینکار را به خود نسبت میداد، اما چنین فرضی کمی آرمانگرایانه است، ممکن است محمد پس از کسوف از اینکه آنرا به خود نسبت نداده است پشیمان شده باشد و به همین دلیل خسوف را به خود ارتباط داده باشد، یا اگر نخست خسوف رخ داده، کسوف را به خودش نسبت نداده چون در آینده نیز اگر چنین میشد و محمد وجود نداشت همه میفهمیدند که خسوف و کسوف ربطی به محمد نداشته اند، یکی از ویژگیهای آدمی این است که تغییر میکند و از زندگی خود و وقایع گذشته درس میگیرد، اما در چنین تفاسیری از تاریخ آدمها را شبیه ماشینهایی فرض میکنند که همواره به یک شکل رفتار میکنند، و این باعث میشود چنین نتیجه گیریهایی دور از واقعیت باشند.

خلاصه آنکه در مورد شق القمر، به نظر نمیرسد قرآن به آن اشاره ای کرده باشد، و نیاز به اسناد تاریخی و باستانی از سایر ملل وجود دارد و همچنین چون این مسئله با علم رابطه مستقیم دارد نیازمند اسناد علمی است و تا زمانی که این اسناد و مدارک ارائه نشوند ادعای مسلمانان بی ارزش است و همانقدر ارزش دارد که بهائیان میگویند حضرت باب را هرچه تیر میزدند نمی مرد و از این گذشته ممکن است شق القمر تنها یک خسوف یا هر پدیده مشابه فضایی دیگری باشد که مسلمانان آنرا بعدها به محمد نسبت داده اند یا محمد خود ادعا کرده است که این پدیده از معجزاتش بوده است و مسلمانان باید به تمامی این مسائل رسیدگی کنند و نشان بدهند که هیچکدام از این موارد نمیتوانند درست باشند و تنها بعد از اینکار میتوان ادعای آنها را بیشتر بررسی کرد.



پانویس:
6) تحقیق خوبی در مورد ترتیب زمانی نزول /سروده شدن آیات قرآن در اینجا قرار دارد.
7) بحار الانوار-ج 17-ص 347-363،سيره ابن كثير-ج 2-ص 113-121.
8) برای دیدن ویدئو ها به اینجا و اینجا نگاه کنید.
9) برای جزئیات و متن مصاحبه به اینجا نگاه کنید.
10) ویدئوی این برنامه را در اینجا بیابید.
11) تصاویری این ماجرا را از ایران میتوانید در اینجا و در هند در اینجا و اینجا ببینید.
12) این تصویر را از اینجا ببینید.
13) تفسیر وی از سوره قمر را از اینجا بخوانید.


بن مایه +