۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

روش هایی برای پرهیز از عقاید احمقانه - راسل


برتراند آرتورویلیام راسل (زادهٔ ۱۸ می ۱۸۷۲ - درگذشتهٔ ۲ فوریه ۱۹۷۰). ریاضیدان، منطق‌دان و فیلسوف بریتانیایی بود که آثارش در مورد تحلیل منطقی، فسلفه در قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد.
برتراند راسل که موفق به کسب جایزهٔ نوبل نیز شد، در گفتاری کوتاه با عنوان « چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟»، به روشنی به آسیب شناسی آفات تعصب، جزم و جمود، پیشداوری و... در باورهای آدمی می پردازد.

برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه ای که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای ابلهانه باز می دارد.



اگر موضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید.
ارسطو می توانست از این باور اشتباه که خانم ها دندان های کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندان هایش را بشمارد. او این کار را نکرد چون فکر میکرد می داند. تصور کردن این که چیزی را می دانید در حالی که در حقیقت آن را نمی دانید، خطای مهلکی است که همه ی ما مستعد آن هستیم. من باور دارم که خارپشت ها سوسک های سیاه را می خورند، چون به من این طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشد کتابی درباره عادات خارپشت ها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتها کورکن لذت می برد، مرتکب چنین اظهار نظری نمی شوم. در هر حال، ارسطو کمتر از من محتاط بود. نویسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعی درباره تک شاخ ها و سمندر ها داشتند. با وجود آن که هیچ کدامشان حتی یک مورد از آنها را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای جزمی درباره آنها دست بردارد.

اغلب موضوعات از این ساده تر به بوته ی آزمایش درمی آیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روش هایی وجود دارد که می تواند شما را از تعصب خودتان با خبر کند. اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانه آن است که شما ناخودآگاه می دانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر می کنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه دو می شود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دل سوزی می کنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرف ها در افکار شما تزلزل ایجاد کند. اغلب بحث های بسیار تند آنهایی هستند که طرفین درباره موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند. شکنجه در الاهیات به کار میرود، نه در ریاضیات؛ زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد. بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر در خواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید. یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمی توانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاه هایی مخالف شما دارند. روزنامه های احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار می آیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر می رسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمی توانید بر خطا باشند. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است.

برای کسانی که قدرت تخیل ذهنی قوی دارند، روش خوبی است که مباحثه ای را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد در ذهن خود تصور کنند. این روش در مقایسه با گفتگوی رو در رو یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن این که در معرض همان محدودیت های زمانی و مکانی قرار ندارد. مهاتما گاندی راه آهن و کشتی های بخار و ماشین آلات را محکوم می کرد، او دوست می داشت که تمام آثار انقلاب صنعتی را خنثی کند. شما ممکن است هرگز این شانس را نداشته باشید که با شخصی دارای چنین عقایدی روبرو شوید، زیرا در کشورهای غربی اغلب مردم با دستاوردهای فن آوری های جدید موافقند. اما اگر شما می خواهید مطمئن شوید که در موافقت با چنین باور رایجی بر حق هستید، روش مناسب برای امتحان کردن این است که مباحثه ای خیالی را تصور کنید و در نظر بگیرید که اگر گاندی حضور می داشت چه دلایلی را برای نقض نظر دیگران ارائه می داد. من گاهی بر اثر این گونه گفتگو های خیالی واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز این، بارها دریافتم که با پی بردن به امکان عقلانی بودن مخالفان فرضی، تعصبات و غرورم رو به کاستی می گذارد.

نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء میکند، محتاط باشید. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژه ای دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشید می توانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشید می توانید پاسخ دهید که اکثر جنایت ها هم کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان می کند. همه ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شده ایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونه ای تعریف می کنیم که ثابت کنیم ارزش هایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند. در اینجا دوباره انسان معقول می پذیرد که با سوالی روبروست که ظاهراً جواب درستی برای آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستایی بشر به واسطه بشر بودنش باشیم، زیرا ما نمیتوانیم با ذهن غیر بشری مباحثه کنیم. تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینی بشر سراغ دارم، این است که به خاطر داشته باشیم بشر جزء ناچیزی از حیات سیاره کوچکی در گوشه کوچکی از این جهان است و همانطور که می دانیم در دیگر بخش های کیهان هم ممکن است موجوداتی باشند که نسبت بزرگیشان به ما مثل نسبت بزرگی ما به یک ستاره دریایی است.

کپی شده از وبلاگ موفقیت و زندگی برتر